سلام
احمد عزيز
اول اينكه خيلي تعجب كردم
مگه آهنگ حس غريب براي غير از امام زمانه؟
چرا تو از اين آهنگ خوشت نمي آد و ميگي به وبلاگ مذهبي نمي خوره؟
دوم اينكه هنوز نتونستم اين آهنگو بزارم تو وبلاگ
كد هاشو گير نياوردم تا بهت بگم.....
در ضمن چن روزه به من سر نميزني منتظرم
سپيده
اي واي من!
در آزادگي طعم اسارت چشيده ام!!
ديروز و امروز واژه هايم سنگين
ناشناخته تر ازهميشه!
ولحظه ها همچنان پيچيده در غبار!
فاصله ام دورتر از خود
از تو
و دور دور دور از او!!!
سلام .. ماه رجب مبارك
سلام به دوست خوبم
نمياي اين ورا؟
اگه قضيه کريم تار زن رو نشنيدي خوشحال ميشم بياي بخونيش
سلام وعرض ادب خدمت شما
قسمت نظراتتون به سختي باز شد و در نظر قبلي هم نتونستم به درستي بنويسم .اگه زحمتي نيست نظر قبلي منو پاك كنيد .
ما همه منتظر ظهور اقامون هستيم تا به همه اين فجايع و ظلمهايي كه در حق مردم مظلوم واقع ميشه خاتمه بده.
انشالله هميشه موفق و مويد باشيد.
يا علي
چه روزها كه يك به يك غروب شد نيامدي
براي ما كه خسته ايم و دل شكسته ايم نه
ولي براي بعضيا چه خوب شد نيامدي
بسيار عالي خوش عطر و پراحساس
موفق باشيد
الهم عجل لوليك الفرج............
سلام دوست خوبم.
با يه شعر تازه به روزم.منتظر قدوم پر مهر . نظر سازنده تون هستم.شاد باشيد
يا حق.
اينم وبلاگ همسرم.ممنون ميشم سر بزنيد.www.aref-sheyda.blogfa.com
مثل تصو ير....ماه...... تلخ.... تبعيديکه رو تالاب اين بيراهه....................... افتادهمثل............. اين ساکت دلگير.................... آوارهکه تن وا کرده................. رو دلتنگي جادهمارو ............با قطره اشکي ..............ميشه لرزوند و ويرون کردمارو.............. با بوسه شعري......................... ميشه ترانه بارون کردمثل پروانه اي.............. در مشتجه آسون ميشه............ مارو کشت
ممنون كه سر زدين
وبلاگ عرفاني و قشنگي داريد
مخصوصا دعايي كه خونده ميشه ... واقعا ابتكار جالبيه
موفق باشين
تا بعد
سلام ... باز هوس دعاهاي فرج مدرسه رو كردم
شاد باشي و سراسر رنگين كمان
اللهم عجل لوليك الفرج
اي سحر خيز مدينه كي مي آيي.
ببخشيد چند وقتي نبودم من آپم خوشحال مي شم بهم سر بزنيد
چون پيكهاي بلقيس به همراه هدايا نزد سليمان آمدند و هدايا را به سليمان پيش كش كردند، سليمان با ناراحتي گفت: آيا مرا امداد و اعانت به حال خود ميكنيد؟ حال آنكه آنچه خداوند به من داده است، بهتر از آنچه است كه شما به من ميدهيد. پس رو به فرستادگان بلقيس نموده گفتند: با تمام هدايايي كه آورده ايد، برگرديد. بدانيد كه من با لشكري عظيم كه تاب مقاومت را از شما بستاند، به سويتان خواهم آمد و مغلوبتان خواهم ساخت.
فرستاده هاي بلقيس بازگشتند: آنچه را از سليمان ديده و شنيده بودند براي او بيان كردند.
بلقيس چاره اي جز تسليم نديد. پس به سوي سليمان روانه شد.
سليمان از نيّت آنها آگاه شد. به اطرافيان گفت: مي خواهم قبل از اينكه بلقيس وارد كاخ من شود، تخت او اينجا حاضر باشد. هر كس چاره اي انديشيد، فردي از جنّيان گفت: اي سليمان! من مي توانم تخت او را قبل از آنكه از جاي برخيزي، حاضر كنم.
سليمان گفت: زودتر از آن، آيا كسي مي تواند اين كار را انجام دهد؟ آصف برخيا كه وزير سليمان بود گفت اي رسول خدا من به اذن خدا، مي توانم قبل از آنكه چشم را بر هم بنهي، تخت را حاضر كنم. پس نام خداي را بر زبان جاري ساخت و تخت را حاضر شد. بلقيس وارد كاخ شد. قدرت سليمان را ديد، از شرك و خورشيد پرستي روي گرداند و به سليمان و خداي او ايمان آورد.
حضرت يونس عليه السلام احتمالاً نزديك ترين پيامبر به رسول گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم مي باشد. او از جمله پيامبراني است كه مبلّغ دين حضرت عيسي بودند. قوم او تنها قومي است كه وعده عذاب الهي را جدي گرفتند و نگران شدند. اينان مردماني بودند كه در بار اول، نه تنها به سخنان يوسف گوش نمي سپردند بلكه او را در معرض آزار و اذيت قرار داده بودند و روزگار را بر او سخت گرفتند. اين قوم در كار خود آن قدر اصرار ورزيدند كه يونس از هدايت نااميد شد. پس از خداي سبحان خواست تا اين قوم بدكار را چون اقوام ديگري كه حرف پيامبرشان را نشنيدند، عذاب كند.
دعايش مستجاب شد و به سوي او وحي آمد كه در فلان وقت، عذاب الهي بر آنها نازل خواهد شد. يونس با چند تن كه به او ايمان آورده بودند، از آن ديار خارج شدند.
مردم فهميدند كه يونس آنها را نفرين كرده است و به زودي عذاب الهي بر آنها فرود خواهد آمد. لذا انابه كنان سر به صحرا و بيابان نهادند و به ناله و زاري برخاستند كه اگر عذاب الهي از آنان برطرف شود، ايمان خواهند آورد و منتظر او بودند تا به ميانشان برگردد.
انديشه ات.... گل ميكند در ذهن صاف و ساده امآخر چه بودي .....كين چنين .......بر عشق تو دل داده امبعد از عبورت..... شوق تو ....در من معمايي شدهدل با همه وابستگي ، ...........................................همراز تنهايي شدهآني شدم مبهوت تو..... وقتي كه من ديدم تو رايا محو چشمت بودم و......................... ديگر نفهميدم تو رابا جنگ بين عقل و دل.......... گه گاه سازش كرده اميا اينكه شبها از خدا ،............................... ديوانه خواهش كرده امشبها به يادت آنچنان...... با خود تفكّر مي كنماز اينكه شايد ديدمت..................................... گاهي تكبّر ميكنممي آيد آن روزي كه تو........ در خانه ام مهمان شوي؟آيا درست است اين همه....... از چشم من پنهان شوي؟...امّا تو اينجا آمدي ،................................ گفتم امانم مي دهييا اينكه رحمي مي كني ،....... خود را نشانم مي دهيحالا كه آخر آمدي ،........................ بايد دگر جرات كنمبايد بگويم عاشقم ،........................................ از عشق تو صحبت كنمنالان و گريان سرزدم،........ بر شانهء سخت زمينگفتم تو را مي خواهم و.... تنها همين ، تنها همينگفتم كه بي طاقت شدم....................... از تو به تو مي گويمتمي دانم اينجا هستي و............................ از عمق جان مي بويمتگفتم دلم شوريده و..... ديوانه است و بيقرارنگذاري عمرم گم شود .....در لحظه هاي انتظاردل...... بودنت را حس نمود....................... چشمم حضورت را نديدگوش دلم.. اهنگي از.................. ساز عبورت را شنيددلگير و تنها بودم و.......... درب اتاقم آمديشايد گمان كردي مرا ،....... اي مهربان ترسانده ايمن مطمئنم پشت در...... قرآن برايم خوانده ايگفتم اسيرت گشته ام ،.... ديوانه ام.... دلواپسمگفتي كه بي صبري نكن ، ...............روزي به دادت مي رسمگريان شدم ، ......حالا دگر در عشق تو .....گم گشته اممانند يك ديوانه اي ........در چشم مردم گشته ام ديگر بيا تا كي كشم...... هر لحظه درد انتظار؟اينكه هنوزم زنده ام.... بر حسب تقديرم....... گذارديگر نگو اينجا بمان ،...... يا اينكه عادت مي كنم _از دست خود.... از دست تو ، از كي..... شكايت ميكنم؟اما اگر مُردم بگو........ با من چه حاجت مي كني ؟آيا شفايم را تو در........ روز قيامت مي كني ؟قولي به قلبم داده اي ،....... بعد از خدا تنها كَسَم گفتي كه بي صبري نكن............. روزي به دادت مي رسمباشد هنوزم انتظار ، ..........شايد كه عادت مي كنمامّا به چشمي كه تو را بيند............................................ حسادت مي كنم.
احمد آقا اين شعر هم تقديم به محبوب قلب هاي مومنان . مهدي منتظر
وبلاگتون تقريبا شبيه وبلاگ دومي منه ..
http://hashemiyaan.blogfa.com/
دوست داشتيد شما هم يه سري اونجا بزنيد .