• وبلاگ : کلام برتر
  • يادداشت : سهم من فقط انتظار است وبس
  • نظرات : 15 خصوصي ، 25 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    به نام خدا

    اللهم صل علي فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و سر المستودع فيها بعدد ما احاط به علمك

    با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد بزرگوارم

    انشالله هركجا هستيد سالم باشيد و سلامت و مملو از عشق به حضرت صاحب عصر و الزمان عليه السلام.

    فروغ بخش شب انتظار آمدنيست

    رفيق آمدنيست،غمگسار آمدنيست

    ببين چگونه قناري به وجد آمده است

    نترس از شب يلدا،بهار آمدنيست

    زمزمه فرج تو قنوت نماز يادمون نره

    التماس دعاي فرج يا زهراي علي عليهمالسلام

    نشان لياقت عشق

    فرمانروايي که مي کوشيد تا مرزهاي جنوبي کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهاي سرداري محلي مواجه شد و مزاحمتهاي سردار به حدي رسيد که خشم فرمانروا را برانگيخت و بنابراين او تعداد زيادي سرباز را مامور دستگيري سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نيروهاي فرمانروا درآمدند و براي محاکمه و مجازات با پايتخت فرستاده شدند.

    فرمانروا با ديدن قيافه سردار جنگاور تحت تاثير قرار گرفت و از او پرسيد: اي سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه مي کني؟

    سردار پاسخ داد: اي فرمانروا، اگر از من بگذري به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود.

    فرمانروا پرسيد: و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهي کرد؟

    سردار گفت: آنوقت جانم را فدايت خواهم کرد!

    فرمانروا از پاسخي که شنيد آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشيد بلکه او را به عنوان استاندار سرزمين جنوبي انتخاب کرد.

    سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسيد: آيا ديدي سرسراي کاخ فرمانروا چقدر زيبا بود؟ دقت کردي صندلي فرمانروا از طلاي ناب ساخته شده بود؟

    همسر سردار گفت: راستش را بخواهي، من به هيچ چيزي توجه نکردم. سردار با تعجب پرسيد: پس حواست کجا بود؟

    همسرش در حالي که به چشمان سردار نگاه مي کرد به او گفت: تمام حواسم به تو بود. به چهره مردي نگاه مي کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند!

    سلام

    انشاءالله كه بدانيم به كجا ميرويم و اين علم و معرفت ميتواند رنج راه را به شيريني تبديل كند...

    انتظار سخت است اما... لاف عشق و گله از يار؟ زهي لاف دروغ

    يا علي

    حقِّ علي محور يا عليِّ حق محور؟

    بر روي پل خواب ، پشت پرده مهتاب ؛ طرح خيالي اطلسي ها هويداست
    حس خواهش دل در بناي آبي آسمان پيداست
    سايه موج ، در لا به لاي اشک نور خندي

    بر روي سنگ ؛ طرح سپيد ابر بهاري درخشيد...

    + امين 

    سلام

    خيلي خوبه

    ولي ميدوني که اين روزها همه دست ها ودستگاههاي شيطان

    دست به هم داده اند و بشر را به طرف شر مي رانند

    بايد کاري که بشود امام زمان را دعوت کرد انجام دهيم

    ان کار جيست

    -:- بسم رب المهدي -:-

    سلام دوست عزيز.

    از با تو نبودن ما را فرصتي ديگر نيست / کي مي آيي که ما را مهلتي ديگر نيست

    وبلاگمو آپ کردم.

    اميدوارم موفق و مويد باشيد.

    التماس دعا...!

    باسلام

    گشته روزم چو شب تار،مه تابانم

    تا به کي حسرت ديدار،شه تابانم

    خرمن موي تو وخال لبت مهدي جان

    کرده زنداني وديوانه وبي سامانم

    غصه دوريت آخر کُشدم مهدي جان

    مي اي مونس جان،دسته گل ريحانم

    يوسف فاطمه!گر رخ تو نمايان بکني

    به فدايت بکنم دين ودل وايمانم
    التماس دعا

    سلام/ بسيار جالب و پر محتواست / به گل نرگس من سربزنيد خوشحال ميشم/ التماس دعا/ اللهم عجل لوليك الفرج[گل][گل][گل]
    سلام/ بسيار جالب و پر محتواست / به گل نرگس من سربزنيد خوشحال ميشم/ التماس دعا/ اللهم عجل لوليك الفرج[گل][گل][گل]
    اللهم عجل لوليک الفرج
     <      1   2