سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلام برتر

حاج میرزا احمد عابد نهاوندی مشهور به حاج مرشد چلویی در بازار تهران جنب مسجد جامع، غذافروشی داشت. مرشد چلویی از بزرگان تهران بود. وی از عزیزترین و نزدیک ترین دوستان شیخ رجبعلی خیاط بوده است. یکی از داستان های جالب که در مورد حاج مرشد چلویی و شیخ رجبعلی خیاط نقل می کنند از این قرار است
روزی حاج مرشد چلویی برای دیدن شیخ نزد وی رفته بود، در این حال شیخ از کسب و کار وی می پرسد، حاج مرشد اظهار تاسف می کند و از فروش کم و بی رونقی نالیده و به شیخ چنین می گوید: غذاخوری دیگر رونق سابق را ندارد.
شیخ به حاج مرشد چنین پاسخ داد: هیچ می دانی که دلیلش چیست؟ روزی سیدی که بارها به دلیل نداشتن پول، غذای رایگان از تو می گرفت پیشت آمد و از تو غذایی خواست، تو او را بیرون کردی که غذای مفت یک بار، دوبار… وی ناراحت شد و رفت. از آن به بعد کارت خراب شد.
حاج مرشد از آن به بعد به هر کس که بی پول بود غذای رایگان می داد و تابلویی نوشت به این مضمون: نسیه داده می شود، وجه دستی به مقدار وسع. و آن را در پشت دخل آویزان کرد، آن سید را یافت و به وی غذا دادند. نقل می کنند از آن به بعد غذاخوری مرشد غلغله بود.
او برای عموم سخنرانی های هفتگی برپا می داشت. چون با مردم با زبان شعر و پند و اندرز برخورد می کرد به حاج مرشد معروف بود. یک روز در مغازه جناب مرشد، آتش سوزی رخ می دهد؛ وقتی خبر آتش سوزی مغازه را به جناب مرشد دادند بدون آنکه تغییر حالتی بدهد گفت: « عیب ندارد بابا » بین راه آهسته گریه می کرد! از او پرسیدند: آقا پس چرا ناراحت شدید حاج مرشد؟ جواب داد: نه ناراحتی من از آتش سوزی نیست. آن آتش سوزی خیر بوده، دلم برای اشعاری که سالها سروده و درکشو میز دخل مغازه گذارده بودم، می سوزد؛ چون جایی نوشته نشده و نسخه دیگری هم از آن وجود ندارد! باقی مانده آن اشعار سوخته به نام
به چاپ رسیده است. » دیوان سوخته «
از اشعار او:
کو آن کسی که کار برای خدا کند؟ بر جای بی وفایی مردم وفا کند
هرچند خلق سنگ ملامت بر او زنند بر جای سنگ نیمه شبها دعا کند
وی در حدود نودسالگی در 25 شهریور 1357 هجری شمسی در تهران درگذشت. قبر وی جنب ابن بابویه تهران داخل مسجد ماشاالله است. این بیت شعر از او بر سنگ عمودی بالای قبر وی نوشته شده است:
همچو ساعی از دو عالم درگذر تا شوی از آفرینش باخبر
منبع: بهترین کاسب قرن: خاطرات مرحوم حاج مرشد چلویی طاب ثراه ، علی عابد نهاوندی، نشر سبحان، تهران، چاپ پنجم – -(1385)
مرحوم مرشد در جلوی آشپزخانه می ایستاد، گفته بود کسانی که می آیند تا غذا بگیرند و ببرند، هدایت کنید تا از نزد من بگذرند.
چون بیشتر کسانی که غذا بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان وصاحبان مغازه های بازار غذا می گرفتند و می بردند (پادو) و خودشان از آن غذا محروم بودند. وقتی کودکی با ظرف غذا در دست، نزد مرحوم مرشد می آمد قدر پلوی زعفرانی روی بادیه او می ریخت و ظرف را کامل می کرد و بعد تکه کباب یا لقمه گوشت یا اگر تمام شده بود، ته دیگی زعفرانی داخل روغن می کرد و دهان آن پسربچه یا نوجوان می گذاشت. و همین طور فقیران و مسکینان صفی داشتند که از داخل راهرو شروع می شد و به اول سالن مغازه ختم می گشت. افراد فقیری که معمولا عائله مند بودند و بعضی مورد شناسایی مرحوم مرشد قرار داشتند، هر روز می آمدند و به نسبت تعداد عائله خود غذای رایگان و خرجی یومیه می گرفتند.
خدا رحمتش کند.