سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلام برتر

بسم رب المهدی

 

السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی

 

 

 

گفتند یار رفته سفر رفته باز میرسد

بیش از هزار سال گذشت و خبر نشد

یعقوب‌وار این پدر پیر روزگار

چشمش به راه ماند و خبر از پسر نشد

 

 

دلم تنگ است برای تو

برای تو که از من دوری و به من نزدیک

صدایت را نمیشنوم

نگاهت را نمیبینم

اما احساس میکنم بودنت را

گرمی دستان مهربانت را که بر سرم میکشی و در ناآرامیهای زندگی آرامم میکنی

و همین بهانه زنده بودن من است

فاصله‌های مجازی مرا از تو دور ساخته و کشتی بادبانی دلم را در میان امواج پرطلاتم اقیانوسهای خیال به دست باد سپرده

ولی تو چنان به من نزدیکی که خویشتن را با تو یکی میبینم

و با وجود اینکه همیشه رود مهربانیت به دریای مواج دلم روانه است

باز دلم برای تو تنگ است

مهدی جان

باز دلم برای از تو نوشتن تنگ است

باز دلم برای از تو سرودن گرفته است

دلم برای دیر آمدنت شور میزند

مولایم

بریده باد زبانم اگر که از تو نگوید

مسافر آفتاب

تا ابرها پنهانترت نکرده‌اند

تا سرما خوابت نکرده است

این اسماعیل دلم قربانی تو باد

آقایم

چه بر سرم آمده که این چنین دلم از غروب میهراسد

ای بهار سبز زندگیم

اشک چکیده شده بر روی گونه‌هایم

آرمان مجسم عدالتخواهان

انتظار سبز دورانها

چلچراغ روشن شبستان تاریخ

مرد برگزیده اعصار

روشنگر زمین و زمان

ذخیره جاودان الهی

نوید بخش صبح سفید در شب سخت انتظار

آمدنت را دل دل میزنم بر ایوان زخم و حادثه

در هجوم طوفانهای سنگین تلخ فراق

در زیر تازیانه‌های سرد و سخت کنایه و نیش زبانهای تبر به دستان

اما باز دلم برای تو تنگ است

و هر عشقی که میبینم به جز تو بی رنگ است

مهدی جان

مینویسم از سفر غیبت تو سخت پریشانم بعد نقطه سر خط تا ابد ریز و درشت

مشق شب خواهیم داشت

انتظار

انتظار

انتظار

انتظار