سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلام برتر

                          

فاطمة الزهراء

ای ستون محکم بیت الحرام

 

                                  مادر گل های عالم السلام

تشنه مهر تو ام هر روزو شب 

  

                                بنده لطف توام هر روز و شام

 

شادی ام را هرچه می خواهی بگو

 

                              غربتم را هرچه می خواهی بنام

 

بی علی تنهای تنها می شدی

 

                            گر نبودی سخت تنها بود امام

 

ای شکوه مرد و زن، حتی خدا

 

                              می برد نام تورا با احترام

 

عاقبت می گیرم ای بانوی آب

 

                            ازتمام دشمنانت انتقام

 

                                                                                  شعر از : عبدالرحیم سعیدی راد


                                                

به کرم سبز بیندیش . بیشتر زندگیش را روی زمین می گذراند، به پرندگان حسد می ورزد و از سرنوشت و شکل کالبدش خشمگین


است


.می اندیشد: من منفورترین موجوداتم؛ زشت، کریه، و محکوم به خزیدن بر روی زمین


اما یک روز، مادر طبیعت از او می خواهد پیله ای بتند. کرم یکه می خورد...پیش از آن هرگز پیله نساخته. گمان می کند باید گور خود را بسازد، و آماده مرگ می شود. هر چند از زندگی خود تا آن لحظه ناخشنود است، به خدا شکوه می برد: خدایا، درست زمانی که سرانجام به همه چیز عادت کردم، اندک چیزی را هم که دارم، از من می گیری


.خود را نو میدانه در پیله حبس می کند و منتظر پایان می ماند


چند روز بعد، در می یابد که به پروانه ای زیبا تبدیل شده. می تواند به آسمان پرواز کند و بسیار تحسین اش کنند. ازمعنای زندگی وبرنامه های خدا شگفت زده است .


نوشته پائولو کوئیلو


                        

 

از پنجره دلم که قابی شکسته دارد صدایت می‌زنم
نسیم نام تو بر لبهایم می‌وزد
خیال سبزت همیشه با من است
تو این جایی، در قاب پنجره‌هایی که رو به باغ خدا باز است
دستهایت طراوت و سبزی را تکرار می‌کند
از نگاهت ستاره و مهتاب می‌چکد
خورشید ذره‌ای از مهربانی توست
اگر ابر می‌بارد
اگر گل می‌روید
پرنده اگر می‌خواند
چشمه اگر می‌جوشد
رود اگر می‌خروشد
برای توست
زیرا تو آن رویای صادقانه‌ای که ظهورت مرهم تمام زخمهاست
تو آن قدر زلال و پاکی که از غبار پنجره‌ها دلت می‌گیرد
شاید پیش از آمدنت باران ببارد و آسمان، تمام کوچه‌ها و خانه‌ها را بشوید
ای سبز
ای بهار
ای نور
ای امید
دستهای مهربانت را که از نوازش لبریز است
و نگاه روشنت را که آئینه صداقت است
دوست می‌دارم
بگو چشمهای ما کجا مهربانی نگاه تو را می‌نوشد
و دلهای ما کی با ظهور تو آرام می‌گیرد

اللهم عجل لولیک الفرج
 

مهدیا!

جانها، شورانگیز از یاد دلربای توست. شقایق های شادی بشر، در شبستان شیدایی تو می کاود و شایسته ترین بندگان خدا، شب ها و روزها، شرط تداوم حیات خویش را در آویختن به شاخه طوبای محبت تو می دانند.

یارا!

دلها به یاد تو می تپد و روشنی نگاه منتظران به افق خورشید ظهور توست ... ای برترین افق برای پرواز پرندگان آرزو، ای تجلی آبی ترین آسمان امید، ای منتهای برترین خیال هستی، ای آرمان همه چشم انتظاران، دنیا نیازمند ظهور توست، و قلب انسانها به شوق زیارت روی دلربای تو می تپد.

ای قلب عالم امکان، بیا و گـَرد گامهایت را توتیای چشمانمان قرار ده. بیا که نوای دل انگیز توحیدت را با گوش جان شنواییم.

مولا جان بیا! ...



                                      

از عمق نا پیدای مظلومیت ما ، صدایی آمدنت را وعده می داد

صدا را ، عدل خداوندی صلابت می بخشد و مهر ربانی گرما می داد

و ما هر چه استقامت ، از این صدا گرفتیم و هر چه تحمل ، از این نوا در یافتیم

در زیر سهمگینترین پنحه های شکنجه تاب می آوریم که شکنج زلف تو را می دیدیم . در کشاکش تازیانه ها و چکاچک شمشیرها ، برق نگاه تو تابمان میداد و صدای گامهای آمدنت توانمان می بخشد.

رایحه ات که مژده حضور تو را بر دوش می کشید مرهمی بر زخمهای نو به نومان بود و جبر جانهای شکسته مان . دردها همه از آن رو تاب آوردنی بود که تو آمدنی بودی .

تحمل شدائد از آن رو شدنی بود که ظهورت شدنی بود و به تحقق پیوستی.

انگار تخم صبر بودیم که در خاک انتظار تاب می آوردیم تا در هرم خورشید تو به بال و پر بنشینیم .

سنگینی بار انتظار بر پشت ما ، سنگینی یک سال و دو سال نیست سنگینی یک قرن و دو قرن نیست حتی از زمان تودیع یازدهمین خورشید نیست.

تاریخ انتظار و شکیبایی ما به آن ظلم که در عاشورا بر ما رفته است بر می گردد ، به آن تیرها که از کمان قساوت بر خاست و بر گلوی مظلومیت نشست ، به آن سم اسبهای کفر که ابدان مطهر توحید را مشبک کرد . به آن جنایتی که ذست و پای مردانگی را برید.

از آن زمان تا کنون ما به آب حیات انتظار زنده ایم ، انتظار ظهور منتقم خون حسین .

تاریخ استقامت ما از آن زمان هم دورتر می رود ، از عاشورا می گذرد و به بعثث پیامبر اکرم می رسد . او هم در مقابل همه جهل و ظلم و کفر و شرک و عناد و فسادی که جهان آن زمان را پوشانده بود وعده می فرمود که کسی خواهد آمد . نامش نام من ، کنیه اش کنیه من ، لقبش لقب من ، دوازدهمین وصی من خواهد بود و جهان را از توحید و عدل و عشق و داد پر خواهد فرمود

اما تاریخ صبر و انتظار ما به دورترها بر میگردد ، به مظلومیت و تنهایی عیسی ، به غربت موسی ، به استقامت نوح و از همه اینها گذر می کند تا به مظلومیت هابیل می رسد .

انتظار و بردباری ما را وسعتی است از هابیل تا کنون و تا خاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژده طهور امام زمان .

اری و در آن زمان هستی حیات خواهد یافت ، عشق پر و بال خواهد گشود و در رگهای خشکیده علم ، خون تازه خواهد دوید . پشت هیولای ظلم و جهل با خاک ، انس جاودان خواهد گرفت ، شیطان خلع سلاح خواهد شد ، انسان بر مرکب رشد خواهد نشست و عروج را زمزمه خواهد کرد .