سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلام برتر

امام زمان(ع) , • نظر

عملت را عمل امام زمان (ع) قرار بده

آیت الله سید محمد باقر ابطحی فرمودند:شبی در عالم رویا دیدم فضای مابین قم و مسجد جمکران گویا تمام چمن زار است و دارای درختهای سبز که مهتاب بر آن می تابید و نهر های آب در آن جریان داشت .درختی را دیدم که دارای شاخه های بسیار جذاب و سرسبز و صدای روح بخشی از میان آن به گوش می رسید که به ذهنم خطور کرد صدای حضرت داود (ع) است . در وسط آن درخت جایگاهی بود که در آنجا آقایی نشسته و به نظرم آمد که این آقا حضرت ولی عصر (ع) است.

صحبتی را به میان آوردم و عهد و پیمانی بستم .سپس عرض کردم چه کنم که به شما تقرب پیدا کنم؟به زبان فارسی فرمودند:"عملت را عمل امام زمان قرار بده " من به خاطرم این معنی رسید

یعنی آنچه را به ذهنت می آید ببین اگر امام زمان بود عمل می کرد تو هم همان را عمل کن.به حضرت گفتم :این آرزوی من است . گفتم چه کنم که در این امر موفق باشم؟فرمودند :الاخلاص فی العمل .

از خواب بیدار شدم قلم و دفتر حاضر کردم و آن دو سوال و جواب را نوشتم و درباره اش فکر کردم .به نظرم آمد در جمله اول حقیقت تشیع که پیروی از امام به حق باشد نهفته و در جمله دوم راه موفقیت را که همان توحید ذاتی و عملی باشد را یافتم.این دو جمله توصیه حضرت بود که برای من و همگان عبرت است .


تاکید امام زمان (ع)بر نماز اول وقت

راننده ای می گفت:از مشهد به قصد یکی از شهر ها خارج شدم در بین راه هوا طوفانی شد و برف زیادی آمد و راه بسته شد . هر چه کوشش کردم نتوانستم ماشین را روشن کنم .مرگ را در مقابل چشمانم مجسم دیدم.به فکر فرو رفتم که خدایا راه چاره چیست ؟بی اختیار متوسل به امام زمان(عج)شدم و با خداوند عهد بستم که اگر از این مهلکه نجات یابم

از گناهانی که تا آن روز آلوده بودم فاصله بگیرم و نمازهایم را هم اول وقت بخوانم.

طولی نکشید که متوجه شدم شخصی به طرف من می آید و مقداری آچار به دست دارد سلام کردند و گفتند چرا سرگردانی؟ماجرا را نقل کردم و گفتم سه چهار ساعت است که هم ترفندی می زنم ماشین روشن نمی شود .گفتند من ماشین را راه می اندازم تو برو پشت فرمان و استارت بزن کاپوت ماشین را بالا زدند ندیدم که دست ایشان به ماشین خورد یا نه ،فرمودند حرکت کن.تصمیم گرفتم به ایشان کمکی کنم یا پول بدهم فرمودند من به کمک و پول شما احتیاجی ندارم . گفتم من راننده ای جوانمردم باید زحمت شما را از راهی جبران کنم. فرمودند اگر میخواهی به ما خدمتی کنی عهدی را که با خدا بستی عمل کن که این خدمت به ماست. گفتم چه عهدی بستم؟فرمودند:

اینکه از گناه فاصله بگیری و نمازهایت را اول وقت بخوانی.

منبع:شیفتگان حضرت مهدی(ع) ص94


یک عمـر گفته بودیـم ، بعد از کـلام تکبیـر

امروز صوت و کف شد حسن ختام و تقدیر

هر چند چفیـه روزی ، بـر گـردن گلی بـود

امـروز دیـدم امـا ، بــر روی فکّـلـی بــود

آن روز دیده بـودم ، چـادر حجـاب زن بود

امـروز دیـدم امـا ، شلـوار و پیـرهـن بود

مجنون جنون گرفته ، در جبهه های سومار

لیـلای بد حجـاب از ، مجنـون شده طلبکار

اسلام گشته احیا ، با خون صد چو مجنون

لیلا ز دست دین رفت ، در عرصه شبیخون

بابای مصطفی هـم ، از جبهه بی سـر آمـد

لیلا ز خانه بیـرون ، بـی دون معجـر آمـد

 گفتم : ز یـاد بـردی ، کـردی خطا عیـانـی

بابای میثـم آمـد ، با تـکـه اسـتـخـوانـی

مجنون عرصه عشق ، بی سر فتاده کرخه

لیلای شهرم امروز ، در کوچه بر دوچرخه

مجنـون چفیه دارد ، لیلا به گـردنش شال

مجنـون رود شلمچه ، لیلا زمیـن فوتبـال

مجنـون ز خود گذشته ، در جنگ انتهـاری

لیلا به روی اسب خود می خورد سـواری

لیلا بجـز دوچـرخـه عشقـی دگـر نـدارد

از یـک طـرف خـدایـا ، زهـرا پـدر نـدارد

چشـمـش به حلـقه در ، شاید پـدر بیـاید

شـایـد ز جبهه روزی ، از او خـبـر بیـاید

 اشک دو دیده او ، جاری چـو بر عذارست

زیرا که در خیابان ، لیلا موتور سوارست

شعر (( شهید )) بر خوان ، یارب به اشک زهرا

مهـدی رسـان خدایـا ، مهـدی رسـان خدایـا