سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلام برتر

گل نرگس , • نظر

 
 هنوزم که هنوز است …
عصر یک جمعه‌ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به سامان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظهء باران نرسیده است؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است، چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبه‌ی احزان به گلستان نرسیده است؟
 
دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مرد، خداوند گواه است، دلم چشم براه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه، خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی…

 ادامه مطلب...

می گردم , • نظر


تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو می‌گردم

تو ای پیدا و نا پیدا به دنبال تو می‌گردم

رها از عالم خاکی به دور از هر چه ناپاکی

و همچون عاشقی شیدا به دنبال تو می‌گردم

من آن مجنون صحرا گرد تنها در بیابانم

که حتی در بیابان‌ها به دنبال تو می‌گردم

تو را می‌جویم‌ای زیباترین گلواژه هستی

تو ای عالم‌ترین معنا به دنبال تو می گردم.


میلاد ت مبارک یا بن الحسن

 امام زمان(عج):
برای فرج من زیاد دعا کنید، چرا که این زیاد دعا کردن خود فرج و گشایش در کارهای شماست:

 

     

                       

اى نـسـیـم سـحـر آرامـگـه یـار کـجـاسـت؟
مـنزل‏آن مه عاشق کُش عیار کجاست؟
هـرسـر مـوى مـرا با تـو هـزاران ‏کـار اسـت
مـا کـجاییم و ملامتگر بى کار کجاست؟
ساقى و مطرب و مى،جمله‏ مهیاست ولى
عـیش، بى یار مهیا نشود یار کجاست؟

 


اى همیشه سبز! چشم به راه آمدنت، در جاده‏هاى سرد انتظار، ره مى‏پیماییم. شاید آینه اشکمان نیم نگاهى از رخ مهتابى‏ات را حسرت به دل نماند.
اى سرخ‏ترین سپیده! مهر خونین چشمانمان در انتظار صبح صادق دیدار توست که هر بامداد سر بر مى‏کند، تا شاید دراین بى‏نهایت اندوه، نشانى از تو بجوید، که بى تو راه گم کردگانیم در این حیرت. اى وارث لب تشنگان! تشنه دیدار توایم و سالهاست که جز سراب هزار رنگ دنیا، اجابتى به خودندیده‏ایم.
بیا که کام عطشناک زندگى در انتظار زلال حضور تو به تمنا نشسته است.
در رؤیایى‏ترین شبهاى دل، نام تو آذین تنهاییهاى بى‏پایان ماست. اى بهترین همیشه و اى همیشه بهترین!
انجماد ذهن خسته من، شعاعى از تو را مى‏خواهد تا زمستان زندگى را از طراوت بهار تو لبریز کند.
اى تمام زیبایى! عشق تنها با تو معنا مى‏شود و دلدادگى، کودک نوآموز دبستان کوى توست.
تو جانى و همه خوبیهاى عالم، کالبد.
تو بهارى و همه فضیلتها، چون شاخه‏هاى تودرتو، تو را انتظار مى‏کشند.
اگر هنوز آیین مهرورزى غبار خاموشى نگرفته است، چون مهر رخ تو برآیینه‏ها مى‏تابد.

 

اگر هنوز امیدى است، چون گرماى نفس‏تو چون نسیم‏بهارى، جان مى‏بخشد و شکوفایى مى‏آورد.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم که کودکان مهر مادر را.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم که تن، جان را.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم که یعقوب، یوسف را.
تو را و میلاد تو را همیشه از همه دوست داشتنیها، بیشتر دوست مى‏داریم.

 

   


التماس دعا