بر روياهاي سبز تو خاطره مرا مي بينيكه ارام بر صندلي تكيه دادهودست ستاره را ميبوسدتا به اندازه يك لامپ- نوربرايم به ارمغان آوردوچشمانم را هميشه روشن داردتا شب – تنها- عصاي دستم باشدبر رويا هاي سبز تو روياي ارغواني مرا مي بينيكه روبروي جنگل نشستهو دريا را در وجدان خويش مي جويدتا به اندازه ي يك رود كوچكمرا صدا بزندو قلبم را سرشار از ترنم باران سازدتا خشكي تنها- عصاي دستم باشد
قاسم حسن نژاد