عشق را هر قدر بنويسيم، اندك است. دريا را هر قدر بنوشيم، قطره اي بيش نيست و زينب را از زبان صبر و اقتدار، هر قدر روايت كنيم، حديثي ناتمام است. زينب (عليها السلام) آمده است، تا "صبر"، از ظرفيت تعريف شده خود، عدول كرده باشد. آمده است، تا پايمردي، بر مدار بي نهايت انسانيت استقرار يابد. آمده است، تا كوثر، كوثري ممتد آورده باشد.

سلام منتظر.

من از طريق وبلاگ مهديه با شما اشنا شدم.

قراره يه ختم قران بگيريم براي تعجيل در فرج امام زمان.

به كمكتون احتياج داريم.

منتظرتونيم.

اللهم عجل لوليك الفرج

خداوندا :مرا ازآناني قرارده

که خانه دل براي ورود تو از اغيار تهي کردند .

آنان که درفضاي خلوصشان ،جزرايحه ي تو نپيچيد.

ودربرکه چشمشان، جز نيلوفر آبي تو نروئيد .

آنان که بودشان را جزدرسجود وسپاس تو نديدند.

سلام:عالي بود

ممنون از حضورونظرارزشمندتان....التماس دعا

بسم رب الشهدا

دو سال مي گذرد از پَر گرفتن دوستانمان . . .

آشنايي با چهارده شهيد مظلوم واقعه ي بمب گذاري در کانون فرهنگي رهپويان وصال شيراز که 24 فروردين 87 آسماني شدند

http://abshar14.blogfa.com/page/shohadaye-rahpouyan1.aspx

خدايا دلم مي خواست يک جايي باشي، حتي اگر شده يک جاي دور. آن وقت حتما مي آمدم پيشت. حتي اگر پيش تو آمدن خيلي سخت بود. همه اش دنبالت مي گردم.

مي گويند تو همه جا هستي؛ اما من پيدايت نمي کنم. مگر تو نگفتي من از رگ گردن به شما نزديک ترم.

همه اش به اين آيه فکر مي کنم. اين آيه مثل يک راز است. يک راز مهم که من نمي توانم آن را بفهمم. آخر رگ گردن نزديک ما نيست، درون ماست،قسمتي از ماست.

به اين آيه که فکر مي کنم،دلم هري مي ريزد ،انگار يک چيزي توي رگهايم راه مي افتد. يک چيز دوست داشتني و قشنگ

خدايا اين چيزي که توي رگهاي من مي گردد، تويي؟

سلام داداش حاج احمداحوال شما؟خوبي برادر؟

بسي خرسنديم كه مي بينيم پس از سالها بروز فرموديد

قشــــــــنگ نوشتي داداش

الهي آمين واسه هممون...