در اين سراي بي کسي کسي به در نميزندبه دشت پرملال ما پرنده پر نمي زنديکي ز شب گرفتگان چراغ بر نمي کندکسي به کوچه سار شب در سحر نمي زندنشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار دريغ کز شبي چنين سپيده سر نميزند