• وبلاگ : کلام برتر
  • يادداشت : كجا مي رويم؟....
  • نظرات : 6 خصوصي ، 39 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    عاقبت روز وداعش سر رسيد

    خون دل از ديدگان من مي چکد

    در نگاهش مهرباني بود و بس

    عاشقي با هم زباني بود و بس

    گر چه لب بربسته بود از گفتگو

    در درونش ناله بود و هاي و هو

    با سکوتش گريه را بيچاره کرد

    اشک غم را بي دل و آواره کرد

    مانده بودم خيره در چشمان او

    بي صدا بودم ولي حيران او

    کاش فريادي ز دل بيرون شدي

    ليلي من از جنون مجنون شدي

    گريه ميکردم بدون اشک و آه

    ناله ها در سينه اما با نگاه

    دست خود آهسته او بالا گرفت

    از دل مجنون دل ليلا گرفت

    گوشه چشمش روان شد چشمه اي

    چشمه را در چشم ليلا ديده اي ؟

    دل ز کف دادم منم گريان شدم

    همنوا با اشک او نالان شدم

    با نگاه آخرش پرپر شدم

    همچو برگ لاله ي احمر شدم

    رفتن او رفتن جان من است

    ديدن او دين و ايمان من است

    هر کجا باشد خدا يارش بود

    دست حق يار و نگهدارش بود