هرجمعه كه فرا ميرسد, من از طلوع تا غروب خورشيد, چشم انتظار آن وعده الهي هستم تا چشمانم به ديدار پدر امت روشن شود. براي ما جمعهها رنگ و بويي خاص دارد و با بقيه ايام هفته متفاوت است, چه آنكه اين روز به مولايمان مهدي (عج) تعلق دارد. مولاي من! در طول اين چند بهار كه از عمرمان ميگذرد, اينچنين پناهگاه امني را پيدا نكردهايم كه حرفهاي دلمان را با او بگوييم, زيرا به خوبي ميدانيم كه شما, سخن دل را ميشنوي و همواره به فكر محبان و شيعيانت هستي. درست است كه هرگاه بر مشكلات انبوه برميخوريم و از همه جا رانده و مانده ميشويم , ناگهان برق اميدي در دلمان هويدا ميگردد كه دل را به آرامشي دست نيافتني سوق مي دهد. اما چقدر بايد رو سياه و شرمنده باشيم كه تنها وقتي به مشكلات بر ميخوريم به ياد تو پدر مهربان ميافتيم و تو را ميخوانيم. آيا كسي كه همچون پدري مهربان, در همه حال به يادمان است, اينچنين بايد محبتش را پاس بداريم؟ شرمساريم و شرمنده و ميدانيم اگر دستگيري آن مولاي بزرگوار نبود, حال اين چنين پراميد نبوديم.
يا صاحب الزمان! حرف دل را چطور ميتوان گفت, حال آنكه تو بر نهانمان آگاهي و آنرا ميداني. حرف دل, سخن از غيبت توست و انتظار فرج و گشايش ظهور توست.
آقاي مهربانم! با دستاني خالي و چشماني باراني و كولهباري از فراموشي و غفلت از تو, آنچنان سر برآستان رحمتت ميساييم كه مگر ما را در آغوش گيري و دست نوازش بر سر همه يتيمان بي پدر كه پدر معنوي خويش را به فراموشي سپردهاند بكشي. آمدهايم تا از ظهور و انتظار فرج مولايمان مهدي بگوييم. آمدهايم تا بگوييم كه چشمان مشتاق و منتظر هزاران هزار شيدايي تو, در ساعات پاياني روز جمعه آنچنان ابري است كه ميخواهد تنها و تنها, تو را ببيند, زيرا كه جمعهاي آمد و تو نيامدي. اما يابن الحسن! چرا فقط روزهاي جمعه را به يادت هستيم و حال آنكه تو از ما خواستهاي كه در همه حال و در هر روز و هر ساعت, به ياد و فكر تو باشيم و براي فرج و ظهورت دعا كنيم. باشد كه با دعايت هر لحظه به يادت باشيم. اي دلسوز همه منتظران! چشمان خسته ما, تو را ميخواند و تنها تو را نجات بخش خود ميداند. بيا كه با آمدنت به اين دنياي پر از حيله و افسون, نيرنگ و نفاق, كفر و بي ايماني ,پاياني شوق انگيز ببخشي و آنرا از عدل الهي سيراب كني. بيا كه همگان منتظريم.
اللهم عجل لوليک الفرج