• وبلاگ : کلام برتر
  • يادداشت : چشم انتظار ...
  • نظرات : 4 خصوصي ، 39 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يا ثارالله 

    شکوه ظهور تو هنوز پرچم توفيق بر نيفراشته است و خورشيد جمالت هنوز ديباى زرين خود را بر زمستان جان ما نگسترده است، اما مهتاب انتظار در شبهاى غيبت ‏سوسو زنان چراغ دلهاى ماست.

    نام تو حلاوت هر صبح جمعه است و حديث تو ندبه آدينه‏ها. ديگر از خشم روزگار به مادر نمى‏گريزم و در نامهرباني‌هاى دوران، پدر را فرياد نمى‏کشم. ديگر رنج ‏خار مرا به رنگ گل نمي‌کشاند. ديگر باغ خيالم آبستن غنچه‌هاى آرزو نيستند. ديگر هر کسى را محرم گريستنهاى کودکانه‌ام نميکنم.

    حکايت‏ حضور، براى من ‏يادآور صبحى است که از خواب سياهى برخاستم و بهانه پدر گرفتم. من هميشه سرماى غم را ميان گرمى دستهاى پدرم گم مي‌کردم. کاشکى کلمات من بى ‏صدا بودند. کاشکى نوشتن نمى‏دانستم و فقط با تو حرف مى‏زدم. کاشکى تيغ غيرت، عروس نام تو را از ميان لشکر نامحرمان الفاظ باز مى‏گرفت و در سراپرده دل مى‏نشاند. کاشکى دلدادگان تو مرا هم با خود مى‏بردند. کاشکى من جز هجر و وصال، غم و شادى نداشتم!

    مى‏گويند: چشمهايى هست که تو را مى‏بينند. دلهايى هست که تو را مى‏پرستند. پاهايى هست که با ياد تو دست افشان‏اند. دستهايى هست که بر مهر تو پاى مى‏فشارند.

    مى‏گويند: تو از همه پدرها مهربانترى، مى‏گويند هر اشکى از چشم يتيمى جدا مى‏شود بر دامان مهر تو مى‏ريزد.

    مى‏گويند ... مى‏گويند تو نيز گريانى!

    اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‏دانم.

    مرا ببخش که در پرده خيالم، رشته کلمات، سر رشته خود را از کف داده‏اند و نه از اين رشته سر مى‏تابند و نه سر رشته را مى‏يابند.

    عمرى است که اشکهايم را در کوره حسرتها انباشته‌ام و انتظار جمعه‏اى را مى‏کشم که جويبار ظهورت از پشت‏ کوه‏هاى غيبت‏ سرازير شود، تا آن کوره و آن حسرتها را به آن دريا بريزم و سبکبار تن خسته‏ام را در زلال آن بشويم.

    اى همه آروزهايم!

    من اگر مشتى گناه و شقاوتم، دلم را چه مى‏کنى؟

    با چشمهايم که يک دريا گريسته است چه مى‏کنى؟

    با سينه‏ام که شرحه شرحه فراق است چه خواهى کرد؟

    از ندبه‏هاى من که در هر صبح غيبت، از آسمان دل تنگيهايم فرود آمده‏اند، چگونه خواهى گذشت؟

    مى‏دانم که تو نيز با گريه عقد برادرى بسته‏اى و حرمت آن را نيکو پاس مى‏دارى.

    مى‏دانم که تو زبان ندبه را بيشتر از هر زبان ديگرى دوست مى‏دارى. مى‏دانم که تو جمعه‏ها را خوب مى‏شناسى و هر عصر آدينه خود در گوشه‏اى اشک مى‏ريزى.

    اى همه دردهايم! از تو درمان نمى‏خواهم که درد، تنها سرمايه من در اين آشفته‏ بازار دنياست.

    اللهم عجل لوليك الفرج

    التماس دعا