اين قصه كه برات ميگم قصهي اشك و حسرته .... قصهي من، قصهي تو، قصهي مرگ و غفلته .... هر برگي از دفتر عمر داره حكايت ميكنه .... از غفلت ما آدما داره شكايت ميكنه .... غفلت از اون پاكيامون سرگرمي و بازيامون .... سرگرمياي پوچ و شوم غرور و لجبازيامون .... گريهي سرخ پاكيا، قهقههي ظلم و ريا .... چراغ راهمون كجاست؟ مونديم توي تاريكيا .... تهاجم ابر نفاق به آبي آسمون دل .... تهاجم كبر و غرور به تودههاي خاك و گل .... اسارت كبوترا با قفساي آهني .... شكستن شقايقا، گلاي سرخ ميهني .... تهاجم سپاه شر به محضر گنبد زرد .... شكستن بغض دل بچه يتيم كوچهگرد .... در اين شب سياهمون، ستارهها اذون بگيد .... براي ما نشوني از يوسف مهربون بگيد .... دلم شكسته گل ياس، از ظلم خسته گل ياس .... چشمم ز شوق ديدنت به خون نشسته گل ياس .... اي قاصدك خبر بيار چراغ راهمون كجاست؟ .... مرز به هم رسيدن زمين و آسمون کجاست؟ .... اي قاصدک خبر بيار عشق و اميدمون كجاست ؟ .... در اين شب سياهمون صبح سپيدمون کجاست ؟ ......