عشق به انتظار ما را عاشق يار كرده است !
براي اغيار كه به جاي مهتاب، شب را ميپرستند، انتظار، البته كه واژهي غريبيست! ستارهها را ولي با انتظار الفتي است ديرينه. ايشان مدتهاست كه از پس ابرهاي ظلمت و دودهاي بر آمده از كندههاي آلوده، خورشيد را جست و جو ميكنند. خورشيدي كه هست اما به چشم بصيرت ميآيد نه به چشم صورت، و از اين رو خوش گفتهاند آنان كه چشم به راه سپيدهاند: ما ظهور يار را ميجوييم نه حضور يار را!
آه ! كه اگر انتظار آمدن يار نبود، زخم زبانها سينهمان را ميشكافت و دشنههاي تهمت، بارقههامان را ميخراشيد. انتظار تنها اميد ماست و تو گويي عشق به انتظار ما را عاشق يار كرده است! خواهان آخرين مرد از سلالهي پاكيها !
آنها كه تاب نور مهتاب را ندارند لاف گزافي زدهاند اگر از خورشيد دم زدهاند. واضحتر بنويسم، جز از طريق مالك نميتوان به علي رسيد. چه اينكه اين تنها رود است كه به دريا ميريزد. آري ! قمر نه همنشين شب، كه جانشين شمس است، و هنگامه آمدن سحر، اين شب است كه بايد از سراپرده سپهر رخت بربندد.
ميداني! دشمنان ما با همهي نفهمي، خوب فهميدهاند كه در ولايت مولاي ما، خامنهاي عزيز چه سري نهفته است، و در لواي امامتش، چه محبتي خفته. آنها، معرفت او را نشانه گرفتهاند تا بلكه مقدم مهدي را بيمقدمه نمايند.
ظلمت نه نشات گرفته از مهتاب، كه زائيده جهل جماعتي است كه به آتش قرائتهاي شب پسند دامن ميزنند. مع الاسف، خيليها دوست دارند كه با ندانم كاريهاي خويش مقدمه مهدي را نا كارآمد نشان بدهند. هيهات! كه تا ستاره ها هستند، كربلاي واپسين، رقيهها را يتيم نخواهد كرد.....!!راستي! تو نميداني، اين الطالب بدم المقتول بكرببلا!؟