قصه اي پر از ياس
قصه عاشورا ، قصه اي پر از ياس است براي چشمهاي گريان کودکان بي پناه و قلبهاي زخم خورده عاشقان .
قصه اي پر از ايمان و پر از صداقت پروانه ها !
قصه اي که در آن کبوتران به آشيانه نور پرواز مي کنند و طلوع را در سرزمين نيستي و غربت فرياد مي کنند و عشق را در کتاب محبت براي بازماندگان آسمان به يادگار مي گذارند .
و اين قصه از نور مي گويد ، نوري که به سمت خدا صعود کرد و در لا به لاي ستاره هاي آسمان و در ميان بيکران عشق ناپديد گشت .
آن نور خود را در کدامين سرزمين پنهان کرده ؟
و من به دنبال آن هستي ام را فراموش کرده ام
و اين قصه از قلبي سخن مي گويد که تنها و تنها براي عشق مي تپد و بس . و گلهاي سرخ عاطفه در آنجا زندگي کردن براي نور را آموخته اند .
و اين بار خورشيد غريبانه تر از هميشه به نور افشاني مي پردازد و براي گنجشگهاي بي پناه لالايي پرواز را مي سرايد.
چه غريبانه مي خواند و امروز چقدر تاريک است !
قلبم سنگين است و امروز تنها تر از هميشه به سکوتي و هم آور مي نگرد .
و من پشت پنجره زمان به ستاره هاي غمگين نگاه مي کنم و براي غريبي گلهاي شب بو مي گريم .
التماس دعا
منتظرت هستم