بسم هوالرحمن
سلام...
اي خيمه نشين دل صحراي غريبي
بر درد دلم جز لب تو نيست طبيبي
آرامش من اين شده بي تاب تو باشم
هر چند که از روي توام نيست نصيبي
آن رزق کريمانه شود حاصل عمرم
گر سوي دلم باز شود چشم حبيبي
جز ناله ي شبها ونماز سحر تو
از بهر دل گمشده ام نيست مجيبي
از کار تباه دل من رنج کشيدي
يک بار به روزم نزدي بسکه نجيبي
دستي که به دست تو رسد خير ببيند
چه عاقبت خيري وچه دست عجيبي
در غربت تو گر که همه عمر بگريم