كوزه هاي خالي و غبار گرفته را
برگرفتم و به راه افتادم
رفتم تا از سرزمين چشمه هاي سبز
براي روح تشنه معبد
براي كبوتران معصوم حرم آب برگيرم
چشمه اي كه از دل آفتاب سر مي زنند
سپيده صبح نحري از آن سرزمين است
فلق دهانه اي از آن چشمه هاست
سرزميني در آن سوي بامدادان
رفتم و دل لبريز از عشق
جان تافته از ايمان
انديشه روشن در حكمت
تن گرم از اميد و ...
من بي تاب انتظار
سلام ميلاد حضرت علي و روز پدر را خدمتتون پيشاپيش تبريك مي گم
شاد و سر بلند زندگي كنيد