انديشه ات.... گل ميكند در ذهن صاف و ساده امآخر چه بودي .....كين چنين .......بر عشق تو دل داده امبعد از عبورت..... شوق تو ....در من معمايي شدهدل با همه وابستگي ، ...........................................همراز تنهايي شدهآني شدم مبهوت تو..... وقتي كه من ديدم تو رايا محو چشمت بودم و......................... ديگر نفهميدم تو رابا جنگ بين عقل و دل.......... گه گاه سازش كرده اميا اينكه شبها از خدا ،............................... ديوانه خواهش كرده امشبها به يادت آنچنان...... با خود تفكّر مي كنماز اينكه شايد ديدمت..................................... گاهي تكبّر ميكنممي آيد آن روزي كه تو........ در خانه ام مهمان شوي؟آيا درست است اين همه....... از چشم من پنهان شوي؟...امّا تو اينجا آمدي ،................................ گفتم امانم مي دهييا اينكه رحمي مي كني ،....... خود را نشانم مي دهيحالا كه آخر آمدي ،........................ بايد دگر جرات كنمبايد بگويم عاشقم ،........................................ از عشق تو صحبت كنمنالان و گريان سرزدم،........ بر شانهء سخت زمينگفتم تو را مي خواهم و.... تنها همين ، تنها همينگفتم كه بي طاقت شدم....................... از تو به تو مي گويمتمي دانم اينجا هستي و............................ از عمق جان مي بويمتگفتم دلم شوريده و..... ديوانه است و بيقرارنگذاري عمرم گم شود .....در لحظه هاي انتظاردل...... بودنت را حس نمود....................... چشمم حضورت را نديدگوش دلم.. اهنگي از.................. ساز عبورت را شنيددلگير و تنها بودم و.......... درب اتاقم آمديشايد گمان كردي مرا ،....... اي مهربان ترسانده ايمن مطمئنم پشت در...... قرآن برايم خوانده ايگفتم اسيرت گشته ام ،.... ديوانه ام.... دلواپسمگفتي كه بي صبري نكن ، ...............روزي به دادت مي رسمگريان شدم ، ......حالا دگر در عشق تو .....گم گشته اممانند يك ديوانه اي ........در چشم مردم گشته ام ديگر بيا تا كي كشم...... هر لحظه درد انتظار؟اينكه هنوزم زنده ام.... بر حسب تقديرم....... گذارديگر نگو اينجا بمان ،...... يا اينكه عادت مي كنم _از دست خود.... از دست تو ، از كي..... شكايت ميكنم؟اما اگر مُردم بگو........ با من چه حاجت مي كني ؟آيا شفايم را تو در........ روز قيامت مي كني ؟قولي به قلبم داده اي ،....... بعد از خدا تنها كَسَم گفتي كه بي صبري نكن............. روزي به دادت مي رسمباشد هنوزم انتظار ، ..........شايد كه عادت مي كنمامّا به چشمي كه تو را بيند............................................ حسادت مي كنم.
احمد آقا اين شعر هم تقديم به محبوب قلب هاي مومنان . مهدي منتظر
وبلاگتون تقريبا شبيه وبلاگ دومي منه ..
http://hashemiyaan.blogfa.com/
دوست داشتيد شما هم يه سري اونجا بزنيد .