نه ديگه خيلي شاكي ام ....
حالا مياي مشهد و به من يه ندا نمي دي بيام نوكريت ... حداقل بيام ببينمت ... حتما قابل نوبدم نوكري كنم .... آقا ديگه زائر هاشو به من نمي سپره ... چه غلطي كردم نمي دونم ... يادم مي مونه ...
****
اون شعر هم همين طوري اومد بابا من رو چه به اين ... من رو تو كتاب فروشي هم راه نمي دن چه برسه به ادب و هنر و اين چيزا ...
***
جواب نقدت به عكس
احمد آقا مسئله همين غريزه است كه فرهنگ كنترلش وجود ندارد ...
ديگه خيلي ضايع مي شه كه كوزه گر هم از كوز شكسنه آب بخوره ... مگر اينكه كوزه گر نباشه ... دختر چادري يا پسر چادري كه اگر ادعايي مداشته باشند اسم اسلام و نماد اسلام رو با ريش و چادرشون به دوش مي كشن كه ديگه نبايد اين طوري عمل كنن ... پس حتما يا اين كاره نيستن يا به زور اين كارشون كردن يعني جبري اسلام مالي شون كردن .. كه اين طور زده بالا ... واسه دل هم راه داريم .... سوخته لامپ كوچه فرهنگيه ما ... كسي بلد نيست ....راهش رو ....اوني هم كه بايد جواب بده خونش تو اون كوچه نيست .... خانه از پاي بست ويران است ...
يا علي مددي
حالا بي خبر مياي آره ... به هم ميرسيم
يا حق
