• وبلاگ : کلام برتر
  • يادداشت : گريه كن سرباز
  • نظرات : 2 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام اين پست يكي از دوستامه كه برا شما هم فرستادمش
    التماس دعا
    بسم رب الحجه(عج)
    هفته اي ديگر گذشت و امشب باز شب جمعه است. امام(عج) سخت اميدوار است تا طي اين هفته، ديگر خلق نبودش را حس کرده باشند، به ضرورت حضورش پي برده باشند و او را و ظهورش را آنقدر خالصانه خواسته باشند تا اين جمعه ديگر فرمان قيام صادر شود. اميدوار است که شيعيانش آنقدر مقدمات ظهورش را فراهم آورده باشند و آنقدر خود و جامعه را براي پذيرش امر فرج سازماندهي کرده باشند و خلاصه آنقدر آماده باشند که تا صبح از شوق خواب به چشمشان نيايد.
    * * *
    دو کوچه بالاتر از موقعيت امام(عج) ، بازار ها شلوغ است و ترافيک پياده رو ها و پاساژ ها کم از ترافيک همت ندارد. تالارها آغاز زندگي مشترک زوج هاي جوان را به رقص و طرب ايستاده اند؛ پارک ها و شهربازي ها پر از سر و صدا و قهقهه بچه ها و بچه تر هاست (!) آنهايي که ديشب محور تهران- چالوس را طي مي کردند امشب همبازي دريا و ساحل اند. بچه ها اجازه دارند تا نصف شب پاي تلويزيون دراز بکشند و فردا خورشيد وسط آسمان باشد و آنها وسط رختخواب. فاميل، شب جمعه دور هم جمع مي شوند؛ يکي از معاملات اش در هفته گذشته صحبت مي کند و ديگري پشت سر همسايه غيبت. جمعي هم که خود را بيش از همه به امام(عج) نزديک مي دانند در مسجدي بزرگ، مجلل، دلباز و البته خلوت مشغول زمزمه دعاي کميل هستند و عاجزانه پاس شدن چک ها يا واحدهاي دانشگاهشان را از خدا و امامشان مسئلت دارند !
    * * *
    دم دم هاي صبح جمعه است. امام(عج) اصحابي را که گردش جمع آمده اند مي شمرد. 1...2...3...4...5... همين؟! اصحاب سرشان را پايين مي اندازند و امام(عج) سر به آسمان بلند مي کند. زير لب چيزي زمزمه مي کند و رو به اصحاب مي گويد: برويد تا هفته بعد ! و خودش بر مي گردد به همان دو کوچه بالاتر. مي خواست علم اش را در اختيار اصحاب بگذارد؛ مي خواست صبرش را، قدرتش را، ايمان و يقين اش را... مي خواست شمشير ها را تقسيم کند؛ مي خواست مسئوليت ها را تفويض کند. اگر قيام مي کرد... بااين وضع اگر قيام مي کرد اول، راهش را مي گرفتند، بعد آب را بر رويش مي بستند. و از ساعتي ديگر جنگ آغاز مي شد. اما چه جنگي؟! با همان نسبت 72 نفر به سي هزارنفر؟ يا کمتر؟ يکي يکي اصحاب کشته مي شدند، لحظه آخر امام(عج) خود را بالاي سرشان مي رسانيد و لبخند رضايتي بدرقه سعادت اخروي و ابديشان مي کرد. اما آيا بستري که تکامل بشريت را تا مقام خليفه اللهي – همان که به خاطرش خلق شده- برساند آماده مي شد؟
    * * *
    دم دم هاي صبح جمعه است. مردم غالبا خوابند؛ چون امروز جمعه است و همه جمعه ها را بالاخص صبح جمعه را زمان استراحت مي دانند (!) همه براي خوابيدن و خواب ماندن توجيه کامل چه از نظر عقل، چه از نظر شرع و چه از نظر عرف دارند پس مي خوابند. يکي هم دست ديگري را گرفته و کوه هاي اطراف تهران را آباد مي کند. در مهديه تهران هم جمعي ندبه مي خوانند اما نمي دانم چرا هر هفته مي خوانند و هفته بعد هم دوباره فقط بايد بخوانند.
    * * *
    انگار ظهر شده است. اگر امام(عج) قيام مي کرد الان همه اصحاب را شهيد کرده بودند و خود امام(عج) هم هزاران زخم بر پيکر داشت که افتاده بود. کسي روي سينه اش نشسته بود با خنجري برهنه در دست.
    - حق به جانب مي گويند: خب اگر «هل من ناصر» اش را شنيده بوديم شايد کمکش مي کرديم!
    چندي پيش کسي صادقانه مي گفت: «اگر ما هم‌عصر با واقعه کربلا بوديم اگر چه شايد جزء سپاهيان عمر سعد قرار نمي گرفتيم اما از سپاهيان امام حسين(ع) هم نبوديم ها ! » پرسيدم:«يعني چي؟! چطور؟ » گفت: «مي گويند ظهر عاشورا در فاصله چند فرسخي از کربلا يعني دقيقا زماني که بزرگترين واقعه تاريخ در حال وقوع است در روستايي مردم مشغول دوشيدن شير بزان و رسيدگي به امور جاري زندگي شان بودند. با اين که از قضيه کربلا بي خبر هم نبودند. خب ما هم با اين وضع تعلق و وابستگي ها جزء همان مجموعه منفعل بوديم ديگه. مگه نه؟» ديدم بيراه هم نمي گويد.
    * * *
    انگار ظهر شده است. ديگر همه از کوه برگشته اند. ساحل خزر هم آرام آرام خلوت مي شود. بعضي هم بالاخره چشمشان را باز مي کنند و مي بينند که ساعت، لنگ ظهر را نشان مي دهد. بعضي فکر اين هستند که از شنبه سري جديد سيم کارت ها واگذار مي شود و بعضي فکر امتحاني که شنبه قرار است استاد بگيرد. و هيچ کس فکر امتحاني که امروز داشته نيست.
    * * *
    ديگر عصر جمعه است. حتي آنهايي که همين الان در اوج خوشي هستند آرام آرام دلتنگي هميشگي عصر جمعه را حس مي کنند. تقريبا همه از بچگي تا الان بار ها از بزرگتر ها پرسيده اند که «چرا عصر جمعه اينقدر دلگير است؟» و هيچ کس تا کنون جواب درست و حسابي براي اين پرسش اش نشنيده است.
    كسي نگفت اولين جمعه اي که اين دلتنگي را حس کردي اولين هفته اي بود که کاري از دستت براي ظهور امام(عج) بر مي آمد و نکردي. و از آنروز هر جمعه دلت مي گيرد. انگار هر هفته مي تواني براي تعجيل در ظهور کاري کني و نمي کني.
    با اين وضع عدم آمادگي من و تو و جامعه، در صورت قيام امام(عج)، سرنوشت منتقم خون حسين(ع) نيز چيزي غير از سرنوشت حسين(ع) نخواهد بود.
    هر جمعه ي بدون ظهور، عاشوراي مهدي(عج) است و تو براي اينکه علت دلتنگي ات را بيابي عصر روزهاي جمعه چشمت را باز کن و ببين. ببين در همان لحظات دلگير سر امام زمانت را بر سر ني مي بيني؟