امام رضا(ع):
لَیسَ العِبادَةُ کَثرَةُ الصّیام ِ وَ الصَّلوةِ وَ اِنَّماالعِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر ِ فی أَمر ِاللّه ِ.
نماز و روزه ی زیاد عبادت نیست، بلکه عبادت اندیشه ی زیاد و فکر درباره ی امر آفرینش است. |
سلام
همیشه با خودم فکر میکنم چرا بعضی از ما انسانها میتوانند با آنکه آه در بساط ندارند ولی دنیایی برا ی خودشون بسازند که انگار هیچ چیز کم ندارند و با روحی آرام زندگی میکنند ولی در عوض بعضی با آنکه همه چیز دارند دنیایشون بیروحه و همیشه مستاصل و با کوچیکترین تلنگر فرو میریزند
کاش میشد همه از دسته اول باشیم و سعی کنیم به دیگران هم انرژی بدیم نه اینکه فقط مصرف کننده انرژی خودمون و دیگران باشیم
در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیش روی تخت بخوابد.
آنها ساعتها با یکدیگر صحبت میکردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف میزدند.
هر روز بعد از ظهر ، بیماری که تختش کنار پنجره بود ، مینشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره میدید برای هماتاقیش توصیف میکرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت ، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون ، روحی تازه میگرفت.
این پنجره ، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت مرغابیها و قوها در دریاچه شنا میکردند و کودکان با قایقهای تفریحیشان در آب سر گرم بودند. درختان کهن ، به منظره بیرون ، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده میشد. همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف میکرد ، هماتاقیش چشمانش را میبست و این مناظر را در ذهن خود مجسم میکرد.
روزها و هفتهها سپری شد.
یک روز صبح ، پرستاری که برای حمام کردن آنها آب آورده بود ، جسم بیجان مرد کنار پنجره را دید که با آرامش از دنیا رفته بود . پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که مرد را از اتاق خارج کنند.
مرد دیگر تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند . پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد، اتاق را ترک کرد.آن مرد به آرامی و با درد بسیار ، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد . بالاخره او میتوانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند.
در کمال تعجب ، او با یک دیوار مواجه شد.