قال المهدی علیه السلام :
برای فرج من زیاد دعا کنید، چرا که این زیاد دعا کردن خود فرج و گشایش در کارهای شماست
|
اى نـسـیـم سـحـر آرامـگـه یـار کـجـاسـت؟
مـنزلآن مه عاشق کُش عیار کجاست؟
هـرسـر مـوى مـرا با تـو هـزاران کـار اسـت
مـا کـجاییم و ملامتگر بى کار کجاست؟
ساقى و مطرب و مى،جمله مهیاست ولى
عـیش، بى یار مهیا نشود یار کجاست؟
اى همیشه سبز! چشم به راه آمدنت، در جادههاى سرد انتظار، ره مىپیماییم. شاید آینه اشکمان نیم نگاهى از رخ مهتابىات را حسرت به دل نماند.
اى سرخترین سپیده! مهر خونین چشمانمان در انتظار صبح صادق دیدار توست که هر بامداد سر بر مىکند، تا شاید دراین بىنهایت اندوه، نشانى از تو بجوید، که بى تو راه گم کردگانیم در این حیرت. اى وارث لب تشنگان! تشنه دیدار توایم و سالهاست که جز سراب هزار رنگ دنیا، اجابتى به خودندیدهایم.
بیا که کام عطشناک زندگى در انتظار زلال حضور تو به تمنا نشسته است.
در رؤیایىترین شبهاى دل، نام تو آذین تنهاییهاى بىپایان ماست. اى بهترین همیشه و اى همیشه بهترین!
انجماد ذهن خسته من، شعاعى از تو را مىخواهد تا زمستان زندگى را از طراوت بهار تو لبریز کند.
اى تمام زیبایى! عشق تنها با تو معنا مىشود و دلدادگى، کودک نوآموز دبستان کوى توست.
تو جانى و همه خوبیهاى عالم، کالبد.
تو بهارى و همه فضیلتها، چون شاخههاى تودرتو، تو را انتظار مىکشند.
اگر هنوز آیین مهرورزى غبار خاموشى نگرفته است، چون مهر رخ تو برآیینهها مىتابد.
اگر هنوز امیدى است، چون گرماى نفستو چون نسیمبهارى، جان مىبخشد و شکوفایى مىآورد.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مىداریم که کودکان مهر مادر را.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مىداریم که تن، جان را.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مىداریم که یعقوب، یوسف را.
تو را و میلاد تو را همیشه از همه دوست داشتنیها، بیشتر دوست مىداریم.