بازآى از اين سفر طولانى كه به انتظارت هر غروب كنار مرز جنون نشستهايم.
بازآى كه ديگر آوارهايم به راه عقوبت گناهانمان .
بازآى كه سپهر غم ما را احاطه نموده است و كبوتر ايمان از قلبمان رو به پر گرفتن است.
بازآى اى بىانتها و اى غايت آرزوهامان .
ما در قفس نيازها اسير و تو بىنياز از اين همه نياز!
لحظات بىتابى و بيقرارى دل را خواهيم ديد كه براى آمدنت خود را به آماج حادثه رها مىكند.
بازآى اي که صبا در نبودت به گريه و غرور در مقابلت سرافكنده.
بازآى اى نهايت ما در هر چيز و غايت ما در اوج احساس .
بازآى اى تبلور نور هدايت در درون ما خستهدلان .
سيطره پنجرههاى نيازهاى واهى بر دلهايمان هويداست و نشان تسلط زنجيرهاى دورنگى بر دلهايمان مشهود است .
نيازمند توييم و تو را مىطلبيم .
براى رسيدن به تو بايد از خويش گذشت.
دل از كف داد و عشق پيشه كرد.
كجايى اى نايابترين در در صدف احساسمان؟
$("div.commhtm img").each(function () {
if ($(this).attr("em") != null) {
$(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif");
}
});