کلام برتر
تنهائی ام را با تو قسمت می کنم ، سهم کمی نیست … پذیرایم باش !
توئی که در تنهایی بی کرانم سهمی داری ، بگذار برایت بگویم …
بگذار حرف بزنم، مدتهاست که حرفهایم در گلو خشک می شود و سر به سخن باز نمی کنند.
مدتهاست در رنجم. رنجی را که دیگران می کشند می بینم و رنج خودم را می چشم.
اما …
حالا می خواهم بگویم، تو بمان، تو بشنو که چه می گویم…
تو مخاطب حرفهایم باش.
دلم می خواست سهمی از دلت نصیبم شود !!!
اما سهم من ! تنها سکوت شد ! سکوتی ژرف که سخن ها دارد.
و سکوت من …
تو معنای سکوتم را می دانستی . اما من …. نه !
دلم بی صدا فریاد می زد، تو می شنیدی …
دلم رویاها داشت ….. و هنوز هم رویاها دارد …
آه ! دلم برای رویای آن شاهزاده سوار بر اسب دوران کودکی تنگ است …
دلم برای یک نگاه عاشقانه چشم بر هم نمی گذارد …
مبادا خواب رویاهایم را بدزدد.
در دل آسمان نقش نگاه ندیده ات را بارها کشیده ام.
با دریا از تو سخن ها گفته ام و او هم با موجهایش با من سخن ها می گوید، از تو …
به نسیم گفته ام حرفهای یواشکی دلم را به تو برساند … رساند ؟
به کبوتر گفته ام وقتی دور حرم می چرخد برای دل من هم دعا کند و برای آمدن تو که برای همه عزیزی …
به گلها گفته ام گلبرگهایشان را به من قرض بدهند برای نامه نگاری لازمشان دارم
به بلبل ها گفته ام نوای تو را برایم زمزمه کنند …
می دانم فراموششان نمی شود !
دلتنگت هستم ...
احساس نجیبم هنوز هم خجالتی است، هنوز هم خودش را پشت دیوار سکوت قایم می کند تا مبادا چشمانت را ببیند. و نگاهت را، که هنوز ندیده است …
توئی که هنوز نمی شناسمت !
هنوز فرسنگ ها راه تا رسیدن به تو پیش روی دارم …
کاش تو بیائی … من که نمی توانم به تو برسم .
تو بیا و دستانم را مهربانانه بگیر و با خود ببر …
منتظرم … منتظر آمدنت …
شاید قاصدک خوش خبری از کوی تو برایم خبرها بیاورد.
شاید بگوید آمدنت نزدیک است …
هر روز صبح طلوع آفتاب را سلامی دوباره می دهم
به امیدی که صدایم به تو برسد …
هر روز آسمان را با شوق پریدن با تو می بینم …
و هر روز یادت با من است …
شاید این بار حرفهایم را بخوانی …
شاید این بار جوابی برای همه حرفهای نزده ام داشته باشی که بی قرارم !
بی قرار تو !
تویی که می گویند روزی خواهی آمد
تویی که با خود آرامش خواهی آورد … برای همه دلهای بی قرار .
برای آمدنت چشمهایم را هر روز روشن می کنم و بر آستان حرم مطهر عشق می گذارمشان و نام زیبای تو را تکرار می کنم …
می ترسم !!!
مبادا شمع چشم هایم خاموش شوند و تو نیامده باشی ….
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
دراول سال نو هفت سینی از :سبزی ایمان؛سفیدی صبر ؛سرخی عشق؛ سر افرازی وجدان ؛ سنگینی سبد ثواب؛ سبکی بار گناه وسیلاب محبت بچینیم.
بیایید دل ها یی که تار کینه و نفرت اونو احاطه کرده خونه تکونی کنیم. قلب هایی که به خاطر کدورتها رنگ سیاه
توشون موج می زنه با رنگ سبز الهی ،با شکوفه های یاس تزیین کنیم.باور کنیم دنیا اینطوری قشنگتره .حیفه که در این روزهای خوب خدا بجای صفا و یکرنگی ،کینه و نفرت رو بهم هدیه کنیم.اگه پا رو غرورمون بذاریم ، می تونیم.
باور کن می تونیم... بیا.امتحان کنم.نذاریم برای فردا . شاید فردایی در کار نباشه .همین الان تصمیم بگیریم و بلند شیم.با نامه ، تلفن یا علی مدد ...هر جوریه از دلش بیرون بیاریم باور کنیم اون هم منتظره.نگو ییم چرا من باید پیشقدم بشم ...
خدا من وتو رو دوست داره که می خواد پا پیش بذاریم.
خدایا : در این روزها خیلی ها آرزو دارند کنار اونی که دوست دارند باشند ولی بخاطر مسائلی براشون امکان پذیر نیست . خودت بهتر می تونی اونها رو به هم برسونی .
خدایا :نذار دلی در این روز های شاد؛ غم داشته باشد .
الهی آمین
:. شهید در لغت، به معناى حاضر، ناظر، به معناى گواه و گواهى دهنده و خبر دهنده راستین و امین و هم چنین به معنى آگاه و نیز به معنى محسوس و مشهود، کسى که همه چشمها به او است و بالاخره به معنى نمونه، الگو و سرمشق است.
:. در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مىشود و در شهادت حمزهاى، با خوب کشتن. در شهادت حسینى، شهید با شکست ظاهرى از دشمن پیروز مىشود و در شهادت حمزهاى، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزهاى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شکست دشمن است.
:. شهادت حسینى کشته شدن مردى است که خود براى کشته شدن خویش قیام کرده است... امام حسینعلیه السلام از مقوله دیگرى است؛ او نیامده است که دشمن را با زور شمشیر بشکند و خود پیروز شود، و بعد موفق نشده و یا در یک تصادف یا ترور توسط وحشى، کشته شده باشد. اینطور نیست، ...
:. نام او، یاد او، خاطره او و داستان شگرف کربلاى او، همه و همه در طول تاریخ براى همه نسلها نیروبخش، حیات آفرین، امیدزا و انقلاب گستر است. به راستى کدامین ملت را مىتوان سراغ گرفت که با روح و خون حسین همگرایى کنند و به افتخار یکى از دو پیروزى نرسند؟ خون حسین، مایه حیات بخشى است که در گذر زمان بر کالبد ملتها دمیده مىشود و آنها را به زندگى فرا مىخواند و حسینعلیه السلام زنده جاویدى است که هر سال، دوباره شهید مىشود و همگان را به یارى جبهه حق زمان خود، دعوت مىکند...
:. این که حسین فریاد مىزند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مىبیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمىبیند - فریاد مىزند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمىداند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مىکند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مىنماید.
دکترعلی شریعتی
بسم رب المهدی
السلام علیک یا اباصالح المهدی
مولایم درودی نمیگویم به رسم ادب، که هر روز بر غریبه درود گویند که ره گذشته به کویت کشانده باشد. اما مولایم هر روز در کنارمی، هر صبح گاه در تاریکی که همه خفتهاند در آن لحظهها که آرام صدایت میکنم، هر ظهرگاه که با وضوی عشقت نماز شکر بر سجاده معبود میگذارم و هر شامگاه که غروب خورشید لحظههای ندانسته غروبم را به یادم می آورد. مولا جان خویش نیک میدانی که ره گمشده بودم که عشق جدت بر میخانه عاشقیت کشاند و مست شراب ناب حسینت کرد. مولا جان رندی بودم خسته از دردهای به جان نشسته اما طبیبی شدی بر دردهای کهنهام. مولا جان همیشه وهر ثانیه ذکر و یاد روز حضورت آرام جانم است اما افسوس و هزار افسوس که آن روز شرمندهات خواهم بود که هیچ ذره هرزی از جاده بیامتداد ظهورت به رغم عاشقی نزدودهام. آری مولا جان تمام دار و ندارم ادعای عشق توست و همه آرزویم نوکری کوی توست. مولا جان آرامی بر روح خسته و جسم بیمارم نیست خویش بگو بر این دعایم که هر لحظه زمزمه لبان خشکیده وحنجرهی زخم منست بگو تا کی در انتظار شما سرگردان وحیران باشم؟ تا به کی و به کدامین خطابی درباره تو توصیف کنم و چگونه راز دل بر گویم؟ مولا جان بر من بسی سخت است و مشکل که جواب از غیر تو برگیرم وهر لحظه به فراقت بگریم و خلق تو را واگذارد. مولا جان آیا کسی هست که مرا یاری کند تا بسی ناله فراق و فغان و فریاد طولانی برکشم؟ وآیا چشمی گرید تا من نیز با او مساعدت کنم و زار زار بر غریبیت و مظلومیتت بگریم؟ مولا جان خویش نیک میدانی که فرصتی نیست شاید امروز شاید فردا و شاید ... ای کاش اگر نبودم لیاقت این را داشته باشم که نوکر نوکران سربازان رکابت باشم. آه مولا خودت دریاب که جز خدایت و سالارت وآرزوی حضورت دگر چیزی آرام قلب خستهام نیست. مولا جان و کنون بدرودی نمیگویم که حضورت هر ثانیه بر قلبم درودی دوباره است.
یا مهدی ادرکنی
در خیابان چهره آرایش مکن از جوانان سلب آسایش مکن
زلف خود راازروسری بیرون مریز در مسیر چشمها افسون مریز
یاد کن از آتش روز معاد طرّه گیسو مده در دست باد
خواهرم دیگر تو کودک نیستی فاش تر گویم عروسک نیستی
خواهرم ای دختر ایران زمین یک نظر عکس شهیدان را ببین
خواهرم این لباس تنگ چیست پوشش چسبان رنگارنگ چیست
خواهرم اینقدر طنّازی مکن با اصول شرع لجبازی مکن
در وجود خویش سرگردان مشو نو عروس چشم نامردان مشو
پوشش زهرای اطهر مگر اینگونه بود؟؟؟
hejab is the symbol of immunity against community pests.
حجاب سمبلی از مصونیت در برابر آفات اجتماعی است.
گفت زهرای بتول آن معدن عز و وقار
زینت زن در حجاب او بود در هر دیار
دانه تا در خوشه محفوظ است بی آفت بود
لیک چون خارج شود آن را نباشد اعتبار
زن گلی باشد اگر باعصمت و عفت بود
ور چنین نبود برای مرد باشد همچو خار
در کجا باشد زنی با این همه شان و مقام
غیر زهرا کیست با این شوکت و این اقتدار
( شعر از مرحوم محمد ابراهیم کریمی )
.
سلام دوستان گرامی
ضمن تسلیت به مناسبت سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) ،امروز ایمیلی بدستم رسید که خیلی برام غم انگیز بود .پیش خودم گفتم بهتر است این ایمیل را کامل اینجا بزارم تا شما هم ببینید حامیان به اصطلاح حقوق بشر ، چگونه ادعای حقوق بشر را اجرا می کنند. حال خود شما قضاوت کنید
بنام خدا
نظامی زن انگلیسی که پس از بازگشت از ماموریت خود در عراق،
فرزندش را در آغوش می فشارد.
آهای سرباز، آهای مادر!...
گریه کن، تو حق داری گریه کنی. شاید ماهها و سالهاست که فرزندت را ندیده ای.
فرزند دلبندت را. کودک معصومی که تاب دوری مادر نداشته و حتماً از تو بیشتر، برایت دلتنگی می کرده.
گریه کن سرباز، گریه کن تا سبک شوی...
گریه کن، بخاطر گوهر مادری که از تو ستانده اند، و در عوض تو را مفتخر! کرده اند به این لباسها.
این لباسها که اصلاً به قامت تو سازگار نیست...
گریه کن که تاج زن بودن از سرت افتاده...
گریه کن که هیچ لذتی به پای مادری نمی رسد و تو را محروم کرده اند، ذائقه ات را خراب کرده اند...
اما
من چند حرف دیگر با تو دارم سرباز...
تو مادری، حق داری بچه ات را دوست داشته باشی... حق داری برایش دلتنگ شوی...
سوالی از تو دارم :
این کودک را می شناسی؟
می بینی پدرش با چشمان بسته، چگونه صورتش را لمس میکند؟
می بینی چگونه کفشهایش را درآورده تا در آغوش پدر، گم شود ؟
این پدر یکی از زندانیان تو و دوستان توست در عراق...
چه میشد اگر اجازه میدادی این پدر، بچه اش را ببیند؟
فکر کردی فقط خودت به فرزندت عشق می ورزی؟
این دختر را چطور؟
حتماً او را دیده ای...
در کوچه پس کوچه های بصره... پای برهنه می دوید و خنده کودکانه ای بر لب داشت...
الان به نظرت لکه های سرخ روی لباسش، نقش گلهای سرخ است یا رد پائی از خون تازه ؟
یا لکه های قرمز روی زمین، گلبرگهای پرپر شده گلهای پیراهن اوست؟
صورت ظریف او را با اسلحه ای که در کنارش به دست گرفته ای چه کار؟
ببین چه گریه ای میکند؟ چه خونی از صورتش جاری است؟
این رنگین تر است یا خون فرزندت که اینچنین در آغوشش کشیده ای؟
حال این دخترک را خوب ببین. نتیجه کارتو وهمکاران توست و تا ابد با شما خواهد ماند.
این است آنچه برای این دختر و مردمش هدیه برده ای...
این پدر را میشناسی؟
دارد به چه حالی، جسم بی جان دخترش را میگذارد کنار بقیه جنازه ها.
یادت هست؟ همین چند شب قبل، خانه شان را بمباران کردید.
تو و همقطارانت.
این را چطور؟
این اما مال افغانستان است.
شاهکار قدیمی تر شما.
اما مگر زخم این پدر کهنه می شود؟
این هم کادوی یکی دوسال قبل توست برای کوکان افغان.........
از این دست اگر بخواهم برایت بیاورم، بسیارست...
سردشت خودمان، شلمچه ، قانا... صبرا و شتیلا... و ....
...............
...............
...............
گریه کن سرباز
گریه کن، اما نه فقط برای دلتنگی فرزندت ...
شاید نپذیری، اما من در گریه های تو هیچ عاطفه ای نمی بینم سرباز!
گریه کن برای انسانیتی که در زیر پای تو و رهبرانت لگد مال شده...
گریه کن برای عاطفه ای که در وجودت مرده...
گریه کن برای شرف و آزادگی که از دست داده اید...
گریه کن سرباز..
گفت که حجاب زنان توهین به مردان است
گفتم چرا؟
گفت:
_چون وقتی زنی خود را از مردی می پوشاند با این کاربه مرد می گوید تو: چشم چران هستی .تو به انسانیت زن بها نمی دهی .
تو زن را فقط وسیله ای برای لذت بردن می دانی ونمی توانی زن را جدای از جسمش در نظر بگیری.
ادامه داد حجاب اجباری هم توهین به زنان ومردان است
گفتم پس چرا هیچ کس انجام وظیفه نگهبان بانک را توهین به مردم نمی داند چون با حساب شما مراقبت از بانک دزد دانستن
مردم است در حالیکه فقط کسی به نگهبان اعتراض می کند که اورا مزاحم دزدی خود می داند کسانی هم که به حجاب زن
اعتراض می کنند حجاب رامزاحم دزدی جنسی خود ( چشم چرانی) می دانند