کلام برتر

خدایا تو شاهد باش حرفهای  دلموکه اینجا می نویسم  فقط بخاطر  رضای توست و لاغیر

می دونید چرا  از زیارت امام زمان محرو یم ؟دلیلش غیبت امام نیست بلکه غفلت خودمونه.
من شیعه ایشانم و لی از امام خود بی خبرم به علم واندیشه خود می نازم ولی از یوسف فاطمه خبر ندارم. آیاتلاش کرده ام خانه دلم را برای محبت ایشان از رذایل اخلاقی پاک کنم؟چقدر سعی کرده ام با رفتار خود قلب ایشان را شاد کنم ؟ جز اینکه زخم بر دل امام نشاندم ؟
راستش چند سالیه که منم خودمو قاطی معتکفین در ماه رجب می کنم ،هر سالی با خدا یه قراری می ذارم. مثلا یه سال با خدا شر ط کردم که یه وعده  نمازم روزانمو تو مسجد به جماعت بخونم. امسال شرطم این بود که نماز شب حتما بخونم و حالا که نزدیک 40 روزی می شه نامردی نکردمو رو قولم با خدا باقی موندم  . در ضمن رسمه که تو قنوت نماز وتر واسه چهل نفر دعا کنیم . منم اونهایی که سری به اینجا می زنند فراموششون نمی کنم ..اما اون چیزی که منو زجر می ده اینه که مثل اوایل به دلم نمی چسبه....چرا.....

احمد ...بعدش نگو چرا امام زمان منو قابل نمی دونه. آخه چشمی که به گناه آلودست چطور توقع داری به جمالش روشن بشه؟ ..زبانی که به غیبت و تهمت آلوده بشه ...... دلی که یه ذره واسه امام زمانش جایی نذاشته باشه...بی انصاف کمی هم شرم کن... خیال کردی با راه اندازی این مکان به امام زمانت خدمت می کنی  ..... وای به حالت.. شرمت باد خجالت نمی کشی  اینطور ظاهر نمایی می کنی؟ چقدر با عملت نشان دادی واقعا تابع بی چون و چرای ایشانی؟ پس کو عملت؟ .... مگر خدا نمی فرماید:
( ولا تقف ما لیس لک بی علم .ان السمع و البصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا)..
ای انسان هرگز به انچه علم واطمینان نداری دنبال نکن چرا که چشم و گوش و دلها همه  مسئولند...

 احمد با توام.....مگر نمی دانی فردای قیامت همه اعضای بدنت در محکمه الهی جوابگو هستند
پس چرا مواظب زبانت نیستی؟چرا با حرفهای نامناسب دلی را به درد می آوری و یا می شکنی؟چقدر در این ایام انتخابات غیبت کردی؟ تهمت زدی؟  با این حال می خوای امام زمانت تو را بپذیرد؟

( الیوم نختم علی افواهم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما تکسبون...
روز قیامت بر دهان هایتان قفل می زنیم و دست هایتان با ما سخن می گویند و پاهایتان بر آنچه کسب کرده اید شهادت می دهند.

احمد برو خجالت بکش ..از خد ا گله نکن چرا مدتیه  تو دعاهادلم نمی شکنه .. ظرف کثیف اگه بهترین مواد غذایی هم داخلش بریزند قابل خوردن نیست .احمد ..قلبت از بس گناه کردی زنگار گرفته شده مثل یه تیکه آهن زنگ زده چطور توقع داری نور خدا توش بتابه؟

ولی بااین حال چون مطمئنم  خطاهای من در مقابل فضل و بخشش خدا  ...مثل  قطره است در برابر دریا .. بازبان درماندگی می گم ...
الهی و ربی من لی غیرک .. الهی فاقبل عذری و ارحم شده ضری و فکنی من شده  وثاقنی ..یا رب ارحم ضعف بدنی و رقه جلدی  ودقه عظمی.
.
خدایا ..ای خدای مهربونم ..خودت می دونی من جز تو کسی رو ندارم ...اگه خلاف کردم  بخاطر نادونی  بوده  خدایا من از روی عمد گناه نکردم. پس بیا عذرمو بپذیر و بر این بدن ضعیفم رحم کن .خدایا...........یه کمی این دلمو بشکن  . خودت می دونی هر چی بشکنه ارزشش کم می شه ..جزدل شکسته ...تازه خریدارشم تویی...... خدا جون نذار بیش از این بینمون فاصله بیفته ...

  بازید کننده محترم: اگه واقعا عاشق خدا بشیم مطمئنا کاری نمی کنیم ازمون ناراحت بشه.... اونم هرگز مارو تنها نمی ذاره. رهامون نمی کنه تو منجلاب فساد ........کدام عاشق واقعی دل معشوقشو می شکنه؟ اگه ما ازعبادات لذت نمی بریم  . حال دعا کردن و گوش دادن به آیات قران رو نداریم واسه اینه که عاشق خدا نیستیم ........عاشق خدا کسیه که اگه هر روزم خدا واسش درد و رنج بباره بازم می گه ....خدا یا شکرت.... اگه توراضی هستی به این وضعیت منم راضیم .خدایا من شادی و لذتی که تودوست نداری  وقلب امام زمانتو بدرد می آره نمی خوام ......... ما تو رو  تو خونه قلبمون جا ندادیم .. بهت دروغ می گیم وگرنه دلی که با تو باشه هیچوقت احساس پوچی و درماندگی نمی کنه.

 خدایا:
خدایا...... ممنونتم که اینقدر به من نزدیکی(و نحن اقرب من حبل الورید..ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم)
خدایا
........:شکرت که همه جا همراه من هستی و فراموشم نمی کنی( هو معکم این ما کنتم.... هر جا باشید خدا با شماست)
خدایا .......خودت می بینی که دارم تو عشقت می سوزم  پس منو آنی بخود م وامگذار..(الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا)

 


روزگاری بود که به هنگام ایجاد یک پست الکترونیکی در سرویس جی میل شرکت
اینترنتی گوگل، برای انتخاب نام کشور، مجبور بودیم جایی به مانند لبنان را
به عنوان کشورمان انتخاب کنیم، و دلیل آن به رسمیت شناخته نشدن کشور ایران
توسط گوگل بود. گوگل، هنوز به وجود کشوری به نام ایران پی نبرده بود، یا
بهتر است بگوییم دولت آمریکا، کشور ما را اصولا نادیده می گرفت .
روزگاریست بس طولانی، که ایرانیان طومارهای اینترنتی تهیه می کنند، همایش هایی فرهنگی تاریخی برگزار می کنند،
نمایشگاه
های نقشه و عکس برپا می کنند، تا گوگل را متقاعد نمایند نام نامبارک
ع.ر.ب.ی را از کنار اسم خیلج فارس در سرویس گوگل ارث حذف نماید. این اتفاق
تاکنون رخ نداده .
روزگاریست به هنگام مراجعه به بعضی سرویس های گوگل،
نظیر گوگل ارث، گوگل کروم، گوگل تاک، گوگل سرچ کد و گوگل دسک تاپ با
پیغامی روبرو می شویم با این محتوا : این سرویس در کشور شما غیرقابل
دسترسی است (This product is not available in your country). گوگل در
دنیایی که شتابان به سوی متن باز حرکت می کند، کاربران ایرانی را از
ابزارهایی مفید و کارآمد، این چنین خسیسانه بی بهره می کند.(گوگل کاربران
ایرانی را محروم می کند، نه دولت ایران را، که دولت اساسا نیازی به این
گونه ابزارها ندارد )
روزگاریست که ایرانیان، اگر به یکی از ویدئوهای
صفحه آغازین سایت یویتوب مراجعه کنند(منظور قبل فیلترینگ این سایت است)،
با پیغامی روبرو می شوند با این مضموم: این ویدئو در کشور شما غیرقابل
دسترسی است. یوتیوب سال هاست که به شرکت گوگل تعلق دارد .
اما چند روزی
است که گوگل با ایرانیان مهربان شده. گوگل مهربان شده و سرویس گوگل
ترنسلیت را برای زبان فارسی عرضه کرده. این سرویس برای ترجمه از فارسی به
دیگر زبان ها و بلعکس مورد استفاده قرار می گیرد. مهربانی دیگر گوگل، به
روز کردن نقشه های ماهواره ای شهر تهران در سرویس گوگل مپ و گوگل ارث بوده
است. نقشه هایی که از چند سال پیش تا کنون، همچنان بدون تغییر مانده
بودند. این کار که البته تدریجی خواهد بود، چند روزیست آغاز شده .
در
مقابل این الطاف، ایرانیان نیز به هیجان آمده اند و مرتب از گوگل می
خواهند به یاد جانفشانی های آنها در کف خیابان های تهران، یک روز لوگوی
صفحه اولش را به رنگ سبز درآورد .
¤¤¤
روزگاری بود که آمریکایی ها
می گفتند: «اینترنت حق نیست، بلکه امتیازی است که به دیگران می دهیم و هر
وقت بخواهیم آن را می گیریم.» (نماینده آمریکا در اجلاس جهانی جامعه
اطلاعاتی )
چند روزیست رسانه های آنها اینگونه می گویند :
«...
امروزه اصلاح طلبان نیاز مبرمی به شبکه اینترنت و دیگر وسائل ارتباط جمعی
دارند ، باید راه های دستیابی به اینترنت از راه دور را در اختیار گروه
های اصلاح طلب قرار داد .
باید کمک های مالی فراوانی در اختیار NGO ها
قرارداده شود تا صداهای بومی در رادیو، وبلاگ ها، کلیپ های ویدیویی و دیگر
تولیدات رسانه ای در داخل کشور تولید شود. در همین زمینه باید امکانات
ماهواره ای، شبکه های تلویزیونی و دسترسی به اینترنت هر چه بیشتر در
اختیار مخالفان قرار گیرد ...» ( وال استریت ژورنال )
چند روزیست وزارت
خارجه آمریکا نگران ارتباطات ایرانیان با یکدیگر و جهانیان شده است. آنها،
حتی نمی خواهند تعمیرات برنامه ریزی شده سرویس توییتر، خللی در ارتباطات
ایرانیان ایجاد کند :
« روز دوشنبه یک کارمند ارشد وزارت خارجه آمریکا
با ارسال ایمیلی به مدیران شبکه اجتماعی توئیتر خواهان به تعویق انداختن
»تعمیرات برنامه ریزی شد « این پایگاه اینترنتی شد تا از این طریق
ایرانیان بتوانند بدون وقفه اطلاعات لازم درباره تظاهرات خیابانی را بین
خود و جهان خارج رد و بدل کنند.» (نیویورک تایمز )
وزیر خارجه آنها نیز اینگونه می گوید :
«
ظاهراً توئیتر بسیار مهم است و در زمانی که منابع اطلاعاتی دیگری وجود
ندارد این شبکه نقش مهمی در حفظ خطوط ارتباطی بر عهده دارد و به افراد
امکان می دهد اطلاعات را مبادله کنند...این حق اساسی مردم است که بتوانند
با هم ارتباط برقرار کنند» (لس آنجلس تایمز )
¤¤¤
همین چند هفته پیش
بود که شبکه اجتماعی فیس بوک، یک نظرسنجی میان کاربران خود برگزار کرد، که
آیا کاربران کشورهایی نظیر ایران، از فعالیت های تجاری در این شبکه منع
شوند یا خیر، که با سه چهارم آرا تصویب شد .
چند روز پیش، نسخه فارسی زبان این سایت آغاز به کار کرد .
¤¤¤
غول های دنیا، همه آب نبات به دست، صف کشیده اند و ما ایرانیان، چه زود فراموش می کنیم آن همه نامهربانی های غول ها را

منبع:http://www.baseej.ir

فرازهایی از بیانات امام زمان (عج):

*برای تعجیل در فرج من بسیار دعا کنید که نجات شما در آن است
*به شیعیان و دوستان ما بگویید خدا را به حق عمه ام زینب(س) قسم دهند؛که فرج من را نزدیگ گرداند
*شیعیان به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد
*حضرت مهدی خطاب به امام حسین(ع)فرمودند:شما در کربلا تنها ماندید من هم در این زمان تنها ماندم
*حضرت جواد فرمودند :در زمان غیبت انتظار ظهور مهدی (عج) واجب است
*امام صادق فرمودند:شما شیعیان اگر چنین تضرع و زاری فرمایید و فرج ما را بخواهید خداوند فرج ما را می رساند ولی اگر دست روی دست بگذارید و بی تفاوت بمانید وقتی کار به نهایت برسد فرج می رسد.




http://i17.tinypic.com/8eucqcw.gif
چقدر از
مولا و سرپرست خود؛ امام زمان(عج) یاد می
کنیم؟!
اندکی تأمل کنیم و جواب این پرسشها را
به خودمان بدهیم. چقدر به یاد آقا و مولایی هستیم
که هر چه داریم از اوست؟! زنده ایم چون او زنده
است، نفس می کشیم چون او نفس می کشد، روزی می
خوریم چون او وجود دارد. چقدر درک می کنیم که حتی
زندگی ای که خداوند به ما عطا فرموده به برکت وجود
آن عزیز است؟! اما ما با او چه کرده ایم؟!!!
ای
دوست چند سال از عمرت می گذرد؟!
آیا در این مدت
با آقا و مولایت همراه بوده ای؟!
آیا در این
زندگی غفلت بار یادی از او کرده ای؟!
چقدر به
فکرش بودی؟! چند ثانیه، چند ساعت، چند روز؟! چند
بار برای وجود نازنینش دعا کرده ای؟!
اگر تا
به حال صدایش زده ای، با خود بیاندیش که آیا فقط
برای حل مشکلات خودت نبوده؟!
اصلا با خودت فکر
کرده ای که به آن عزیز چه می گذرد؟!
می دانی که
چه سختی هایی کشیده؟! چند سال است که وجود مبارکش
ظلم و ستم هایی را که ما تنها ذره ای از آنها را
می بینیم، تحمل می کند؟! خود ما شیعه ها چقدر دلش
را رنجانده ایم؟!
بله تعجب نکن، ما شیعه ها!!!
به اصطلاح خودمان شیعه های امیرالمؤمینن(ع)، که
خیلی هایمان فقط ادعای شیعه بودن داریم.
آیا تا
به حال به غربتش فکر کرده ای؟!
ای شیعه!!! ای
شیعه، نکند تو هم فراموشش کرده ای؟!
مواظب باش
اشک امام زمانت به خاطر گناه تو جاری نشود!
فکر
کن ببین آیا برای آقا و مولایی که همیشه دعاگوی تو
بوده، همیشه واسطه شده تا خدا گناهان تو را ببخشد،
کاری کرده ای؟!!!
کاش می فهمیدیم که هر روز با
گناهانی که با زبانمان، نگاهمان، افکارمان و ...
انجام می دهیم، چقدر دل عزیزش را رنجانده ایم.

اگر برای کسی کاری کرده باشیم، انتظار هیچ
گونه بی احترامی را از او نداریم و هر لحظه منتظر
هستیم تا او محبت ما را جبران کند.
حال در
دریای بی کران محبت مولا غرق شده ایم، و هر روز
دعایش برای ما، گریه اش برای غم های ما، و
دلسوزیهایش چون پدری مهربان، ما را نمک گیر می
کند، اما نه او بر ما منت می گذارد و نه ما به فکر
تلافی هستیم.
کاش فقط در همین حد بود، کاش دل
رنج دیده اش را هر لحظه نمی رنجاندیم، کاش هر لحظه
...
نمی دانم آیا تحمل این همه ظلم نه؛ ذره ای
از این مظالم را داریم؟!
نمی دانم اگر از ما در
مورد حق امام بپرسند چه باید پاسخ می دهیم؟!
در
این دنیا هر کس فقط به فکر خودش است. اگر ذره ای
از بدیهایی که تا به حال در حق اربابت کرده ای،
حتی با کسانی که ادعا می کنند تو را دوست دارند
انجام بدهی، مطمئن باش و شک نکن که رهایت خواهند
کرد.
نگو که بدی نکرده ای. نه؛ نگو، اگر در
زندگی گناهی هم نکرده باشی که غیر ممکن است، همین
غفلت از مولا بزرگترین گناه است. آری، بزرگترین
گناه. چرا که همین غفلت منشأ گناهان دیگر
ماست.
ولی مطمئن باش با تمام این بدیها امام
زمان(عج) هیچ وقت تو را فراموش نکرده و هر وقت
صدایش کرده ای، حتی قبل از اینکه صدایش کنی جواب
تو را داده و همیشه برای تو دعا می کند.
نمی
دانم ما شیعه های بی لیاقتی که حتی ابر جلوی روی
خورشید تابان امامت را نمی بینیم؛ نباید از خودمان
خجالت بکشیم؟!!!
منبع:گروه اینترنتی مبین

آقاجان:
در دلی هر چند دوری از نظر
 خرم آن روز که باز آیی ز در
با تو ما را خوشترین دیدار باد
 هر کجا هستی خدایت یار باد.
http://i17.tinypic.com/8eucqcw.gif
آسمان غرق خیال است کجایی آقا
پنجمین جمعه سال است کجایی آقا
یک نفس عاشق اگر بود زمین می فهمید
عاشقی بی تو محال است کجایی آقا

عهدی است که بسته ایم بر می خیزیم
هرچند که خسته ایم بر می خیزیم
هر وقت که نام تو را می خوانند
هر جا که نشسته ایم بر می خیزیم



یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
سلام بر همه بازدید کنندگان محترم:

حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت می نمایم.

---------------------------------------------------------------------

یادمان باشد که زیبایی های کوچک را دوست بداریم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند

یادمان باشد که دیگران را دوست بداریم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهیم باشند
یادمان باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگریم
که ما اگر با خویشتن آشتی نکنیم هیچ شخصی نمی تواند مارا با خود آشتی دهد.
یادمان باشد که خودمان با خودمان مهربان باشیم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد




غدیر
تنها یک برکه نیست، خورشیدی است که نشان ولایت
مولا را تا ابد نورافشانی می کند. غدیر سند شیعه
بودن من و توست و سپری مقاوم در مقابل هجوم
منافقان از دین برگشته. غدیر قصه ی شروع عشق است و
جریان عاشقی را متجلی می سازد.
غدیر را افسانه
می نامند آنهایی که می خواهند اصل و پایه ی مذهب
ما را نابود کنند. و چه خوب فهمیده اند که ریشه ی
ما در کدام واقعیت است.
مگر می شود غدیر را
افسانه نامید وقتی که روح غدیر در جسم حجتی دیگر
تجلی یافته است. مگر می توان غدیر را افسانه نامید
وقتی که مهدی علی در این جهان خواب الوده بیدار
است. مگر می توان غدیر را افسانه نامید وقتی که
وجود خورشیدیش هنوز بر جهان می تابد. مگر می توان
غدیر را افسانه خواند وقتی که دین با ولایت علی و
آل علی کامل می شود.
اما چه را ما شیعه ها از
سند مذهبمان دفاع نمی کنیم؟! چرا ما شیعه ها در
مقابل تبلیغات عظیم وهابیون، دست روی دست گذاشته و
خود را به بی خیالی زده ایم.
اگر دیروز به إذن
خدا، پیامبر اکرم(ص) دست علی(ع) را بالا برد و ولی
خدا را به همه نشان داد؛ امروز وظیفه ی من و توست
که ولی خدا را به مردم بشناسانیم.
دستان علی(ع)
را محمد(ص) را بالا نبرد مگر با شناخت عظمت علی، و
آن روز، در غدیر محبت علی فقط در دل آنهایی نشست
که علی را شناخته بودند، در دل آنهایی که نور
ایمان دلهایشان را آماده ی نزول عشق علی کرده
بود.
هنوز دیر نشده، غدیر هنوز هم
پابرجاست.
تنها دلهایی باید قیام کنند که حجت
خدا را شناخته باشند. دلهایی که آماده ی ظهور
مهدی(عج) باشند و این آمادگی حاصل نمی شود مگر در
سایه ی شناخت او.
هنوز دیر نشده، بیایید غدیر
را به دنیا نشان دهیم.
برگرفته شده از سایت مبین

                             shekoofeyenarges.parsiblog.com


         

اقا اینروزا بیشتر از اینکه دلمون با تو باشه ظاهرمون با تویه
اقا ! پشت شیشه ماشینمون با رنگ قرمز نوشتیم یا حسین
قربون لب تشنه ات برم ! دورو برش هم رنگ قرمز پاشیدیم که
دل بیشتر کباب بشه
که یعنی اره … اینا خونه ! زنگ موبایلمون از ابوالفضل و
چشمای قشنگش میگه ! لباس
سیاه پوشیدیم … محاسن رو بلند کردیم … یه عده چفیه
انداختن دور گردنشون ؛ یه عده
شال سبز انداختن ! بدن ها بوی گلاب میده ! تسبیح به دست گرفتیم !
اقا کیف میکنی از
این ظاهر قشنگ و بچه مسلمونیمون ؟ …. صبح تا شب رادیو تلویزیون و
پخش ماشینامون همه
هی میگن مظلوم حسین  … حسین جان !

میدونی اقا …  این کارا شده کار هر ساله ما ! هر سال سینه میزنیم … اشک
میریزیم … نوحه میخونیم … داد میزنیم ! هی
قربون صدقه ات میریم … هی زار میزنیم …هی غش میکنیم … هی
ضعف میکنیم ! هی تو سرمون
میزنیم … هی دیوونه میشیم ! هی از علی اکبر میگیم ..از علی اصغر میگیم
…از لب تشنه
از تیر حرمله …
از قنداق خونی … از سر بریده ! از خیمه های سوخته ! از شام غریبان
! از اه یتیمان ! … بازم بگم اقا ؟

اقا معذرت ! اما راستش دل خیلی از ماها با تو نیست ! خیلی از ماها حسینی
نیستیم الکی هی میگیم حسین …حسین ! این حسین
حسین گفتنمون … این تو سرو سینه زدنمون دوزار نمی ارزه
! اقا جون اگه ادم حسینی
باشه مگه ریا میکنه …؟ مگه گرونفروشی میکنه …؟ مگه حق بچه یتیم رو
میخوره ؟ مگه
وعده
سر خرمن میده ؟ مگه دروغ میگه ؟ مگه دنبال ناموس مردم راه میفته ؟ مگه مردم
ازاری میکنه ؟ مگه مال بیت المال رو می
چاپه ؟ مگه حق رو ناحق میکنه ؟ مگه دین رو
به دنیا میفروشه ؟ مگه ربا خواری میکنه ؟ دِ نمیکنه دیگه
اقا
!

اقا شرمنده خیلی از ماها دلمون رو نتونستیم راست و حسینی کنیم افتادیم به
جون ظاهرمون … اقا خیلی از ما نتونستیم
مسلمون باشیم شدیم مسلمون نما … فقط ظاهرمون قشنگه !  کارمون
خرابه اقا ! خودمون میدونیمُ بس
 

       
















 

       








       


                         


 

خورشید در وسط آسمان می درخشید و هوا به شدت گرم بود. خدمتکار پا به کوچه نهاد و در را پشت سر خود بست و از پی اجرای فرمان مولایش روانه شد. اما هنوز کار به اتمام نرسیده بود و دمای هوا هر لحظه بیشتر می شد. تابش خورشید او را بیش از پیش می آزرد. نگاهش متوجه دیوار شد. بی اختیار پایش به سمت آن کشیده شده و در سایه ی آن دراز کشید. باد گرمی به صورتش می خورد و تمام بدنش عرق کرده بود. به تدریج چشمانش سنگین شد و به خواب رفت.

دقایقی گذشت. خنکای ملایمی را بر صورت خود احساس نمود، نسیمی که گویی از بهشت می ویزد و خواب را از چشمانش می پراند. آرام پلک هایش را گشود، کسی با گوشه ی عبا او را باد می زد.

او لبخند پر مهر مولایش را بازشناخت و طنین مهربان صدای او را که می فرمود:

«ای پسر! قرار نیست که تو هم شب بخوابی و هم روز، شب برای تو باشد تا استراحت کنی و روز هم برای ما تا خدمت نمایی.»

غلام با دستپاچگی از جای برخواست و شرمگین از غفلت خود سر به زیر انداخت. می خواست بگوید شرمنده ام، من اشتباه کردم، نمی باست ضمن کار می خوابیدم. می خواست بگوید گرمای هوا کلافه ام کرده بود، اما لبانش به هم چسبیده و کلامی از آن خارج نمی شد.

او با ترس و نگرانی به چهره ی مولایش نگریست. هنوز همان لبخند شیرین بر لبان امام جعفر صادق(ع) بود.

غلام انگار می خواست بگوید همین صبر و حوصله، همین مهربانی های شماست که به من احساس امنیت می دهد تا در میان کار، با خاطری آسوده کنار سایه ی دیوار دراز بکشم، اما باز هم کلامی بر زبانش جاری نشد. فقط لبخندی زد و به دنبال مولا راه خانه را پیش گرفت.

بقیه  را در ادامه مطلب  ملاحظه نمایید.                                   

 

التماس دعا

 

ادامه مطلب...

                                                    اللهم عجل لولیک الفرج
پریشان و سراسیمه بودم.
لحظاتی چند فقط به چیزی که شنیده بودم، می‌اندیشیدم.
اگر طالب دیدار امام زمانت هستی به فلان شهر برو. حضرت بقیة الله در بازار آهنگران در مغازه پیر قفل‌سازی نشسته بلند شو و خدمت ایشان برس.
بعد از مدت‌ها چله‌نشینی و دعا و توسل به علوم غریبه بالاخره کورسویی از امید به رویم تابیدن گرفت.
به سرعت بلند شدم و وسائل سفر را آماده کردم.
سفر راحتی نبود.
اما حاضر بودم چند برابر این سختی را تحمل کنم تا بتوانم به آرزویم برسم.
شور و اشتیاقی که از وجودم زبانه می‌کشید مرا به حرکت وا می‌داشت...
 
خودم را به بازار آهنگران رساندم آن قدر هیجان زده بودم که چشم‌هایم هیچ چیز را نمی‌دید. فقط مغازه پیر قفل‌ساز را جستجو می‌کردم.
لحظه به لحظه که می‌گذشت شوق و شورم بیشتر می‌شد.
وقتی وارد مغازه پیرمرد قفل‌ساز شدم در همان نگاه اول امام را شناختم.
دستم را روی سینه گذاشته و با ادب سلام دادم.
در آن لحظه همه چیز به جز وجود امام را فراموش کرده بودم.
حضرت جوابم را داد و با دست مرا به سکوت فرا خواند.
پیرمرد در حال وارسی چند قفل بود.
در این لحظه پیرزنی وارد مغازه شد لباس‌های کهنه‌ای به تن داشت و عصایی به دست.
در دستان فرتوت و لرزانش قفلی به چشم می‌خورد.
پیرزن آن را به قفل ساز نشان داد و گفت:  برادر برای رضای خدا این قفل را

سه شاهی از من بخرید، به پولش نیاز دارم.
پیرمرد قفل را گرفت و آن را وارسی کرد.
قفل سالم بود پس رو به زن کرد و گفت: خواهرم این قفل هشت شاهی می‌ارزد.
کلید آن هم دو شاهی می‌شود.
اگر دو شاهی به من بدهی من کلیدش را برایت می‌سازم و در آن صورت پول قفل ده شاهی می‌شود.
پیرزن گفت: من به این قفل نیازی ندارم فقط شما اگر آن را سه شاهی از من بخرید برایتان دعای خیر می‌کنم.
 پیرمرد با آرامش جواب داد: خواهرم تو مسلمانی و من هم مسلمان؛
چرا مال مسلمان را ارزان بخرم من نمی‌خواهم تو ضرر کنی.
این قفل هشت شاهی ارزش دارد و من اگر بخواهم در معامله سودی ببرم آن را به قیمت هفت شاهی می‌خرم چون در این معامله بیشتر از یک شاهی سود بردن بی‌انصافی است.
پیرزن با ناباوری قفل ساز را نگاه کرد و بعد از این که سخنان پیرمرد تمام شد گفت: من تمام این بازار را زیر پا گذاشتم و این قفل را به هر که نشان دادم گفتند بیشتر از دو شاهی آن را نمی‌خرند من هم به این دلیل به آنها نفروختم که به سه شاهی پول نیاز دارم.
پیرمرد گفت: اگر آن را می‌فروشی من هفت شاهی می‌خرم و سپس هشت شاهی به پیرزن داد.
پیرزن راضی و خوشحال عصا زنان دور شد.
آن گاه امام رو به من کرد و گفت: مشاهده کردی؟
شما هم این طور باشید تا ما خود به سراغ شما بیاییم.
چله نشینی لازم نیست و توسل به علوم غریبه فایده‌ای ندارد.
عمل درست داشته باشید و مسلمان باشید.
از تمام این شهر من این پیرمرد را برای مصاحبت انتخاب کرده‌ام چون دین‌دار است و خدا را می‌شناسد این هم از امتحانی که داد.
او با اطلاع از نیاز زن به پول قفل را به قیمت واقعی‌اش از او خرید.
این گونه است که من هر هفته به سراغش می‌آیم و احوالش را می‌پرسم.
پس از تمام شدن سخنان امام سرم را پایین انداختم و به فکر فرو رفتم.
 
*****
منبع : کتاب جلوه ماه محبت امام زمان علیه‌السلام، انتشارات حضور.