کلام برتر

 
قال المهدی علیه السلام :
برای فرج من زیاد دعا کنید، چرا که این زیاد دعا کردن خود فرج و گشایش در کارهای شماست




میلاد امام زمان(عج) برهمه دوستداران عدل الهی مبارک


 

       اللهم عجل لولیک الفرج

 

         
 

    

اى نـسـیـم سـحـر آرامـگـه یـار کـجـاسـت؟
مـنزل‏آن مه عاشق کُش عیار کجاست؟
هـرسـر مـوى مـرا با تـو هـزاران ‏کـار اسـت
مـا کـجاییم و ملامتگر بى کار کجاست؟
ساقى و مطرب و مى،جمله‏ مهیاست ولى
عـیش، بى یار مهیا نشود یار کجاست؟


اى همیشه سبز! چشم به راه آمدنت، در جاده‏هاى سرد انتظار، ره مى‏پیماییم. شاید آینه اشکمان نیم نگاهى از رخ مهتابى‏ات را حسرت به دل نماند.
اى سرخ‏ترین سپیده! مهر خونین چشمانمان در انتظار صبح صادق دیدار توست که هر بامداد سر بر مى‏کند، تا شاید دراین بى‏نهایت اندوه، نشانى از تو بجوید، که بى تو راه گم کردگانیم در این حیرت. اى وارث لب تشنگان! تشنه دیدار توایم و سالهاست که جز سراب هزار رنگ دنیا، اجابتى به خودندیده‏ایم.
بیا که کام عطشناک زندگى در انتظار زلال حضور تو به تمنا نشسته است.
در رؤیایى‏ترین شبهاى دل، نام تو آذین تنهاییهاى بى‏پایان ماست. اى بهترین همیشه و اى همیشه بهترین!
انجماد ذهن خسته من، شعاعى از تو را مى‏خواهد تا زمستان زندگى را از طراوت بهار تو لبریز کند.
اى تمام زیبایى! عشق تنها با تو معنا مى‏شود و دلدادگى، کودک نوآموز دبستان کوى توست.
تو جانى و همه خوبیهاى عالم، کالبد.
تو بهارى و همه فضیلتها، چون شاخه‏هاى تودرتو، تو را انتظار مى‏کشند.
اگر هنوز آیین مهرورزى غبار خاموشى نگرفته است، چون مهر رخ تو برآیینه‏ها مى‏تابد.

اگر هنوز امیدى است، چون گرماى نفس‏تو چون نسیم‏بهارى، جان مى‏بخشد و شکوفایى مى‏آورد.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم که کودکان مهر مادر را.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم که تن، جان را.
تو را و میلاد تو را بیش از آن دوست مى‏داریم که یعقوب، یوسف را.
تو را و میلاد تو را همیشه از همه دوست داشتنیها، بیشتر دوست مى‏داریم.

 
التماس دعا
   



شهادت مظلومانه بضعة الرسول ‘ انسیه حورا؛
صدیقه کبری ‘ حضرت فاطمه زهرای مرضیه
سلام الله علیها را خدمت همه شیعیان
تسلیت عرض می نماییم

 
ببار ای دیده خون از غم بر آر ای دل فغان امشب
که شد زهرای اطهر زین جهان سوی جنان امشب
ز دنیا رفت گل طاها چرا با صورت نیلی
علی شد در فراقش با دوچشمی خون فشان امشب


سلام بر تو ای برگزیده خداوند و ای پسر برگزیده‌ی او
 
بعد عاشورا چه بگوییم ... که سالها و روزها قبل از آن نیز سکوت بلندترین حرف‌هامان بود ...
سکوت و اشک دو قلمی بود که شیعه بر دست گرفت تا روایتگر صبر زینب باشد و طوفان سرخ حسین...
سالهاست نقاشان تنها خون می‌کشند و شمشیر ...
سالهاست دل مرده است ...
و سالهاست دل مرده‌ایم .....
بعد زینب که نه ... قبل زینب و قبل عاشورای زینب .... دل مرده است ...
و دل مرده‌ایم ....
سالهاست عاشقان معشوق را یافته‌اند نه در خود و نه در دل ....
معشوق را در پس ناله‌های دل زینب یافته‌اند ....
قلم‌ها ننوشتند جز این که:
دل اگر هست دل زینب کبری باشد...
 
بعد عاشورا آسمان دل به زمین نشست ...
عرصه بر هر چه بود و نبود تنگ گشت ... فقط نام حسین است که یکه تازی می‌کند
در این روزهای تمام غروب زینب است و سالها غم و اندوه ....
این روزها  زینب است و رقیه ...
این روزها زینب است و خرابه ...
این روزها زینب است و هلال نیزه‌ای که بهره‌ی هر منزلش است ...
این روزها زینب است و چشمان رو گردان عباس ...
آه عباس...
این روزها زینب است و رقیه ... شام .... سیلی .... حسین .... عباس ... و باز ... سیلی!
 
تمام این روزها تمام غروب حکایت زینب است و قافله سالاری او ....
 
این روزها که می‌گذرد ... زمان شرمنده‌تر می‌شود ...
 
آب نیز که سالهاست شرمندگی خود را به کول می‌کشد ....
 
و آسمان ... و آسمان نیز سالهاست دلگیر است .. نه نای تابش خورشید را دارد و نه نای بارش باران را
بغض کرده است ... نه توان گریه دارد و نه توان تماشای زینب و احوال قافله را ...
آسمان نیز ابری شده است ....
 
و زمین...
زمین انتظار می‌کشد ...
انتظار روزی را که بر روی همان زمین که خون جانش را ریختند ... روزی اسبی بتازد و فریاد انا المهدی سردهد ...
 
کنون زمین سر فرو برده ... نه توان لرزه دارد ... و نه جای سکوت ...
 
هر چه هست مهدی جان تویی و خاندانت

 
خدایا! هدایتم کن! زیرا می‏دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! زیرا می‏دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا می‏دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است
خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانه‏ای است.
خدایا! ارشادم کن که بی‏انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی‏احترامی به یک انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه‏گرساز، تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل طوفان‏ها هستم، به من
دیده‏ای عبرت‏بین ده، تا ناجیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی
بفهمم و به درستی تسبیح کنم.

اللهم عجل لولیک الفرج

کل یوم لا یعصی الله فیه فهو عید.

هر روزی که در آن معصیت خدا نشود عید است .

ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها ......ای تدبیر کننده روز و شب...... ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر.......... حال مارا به بهترین حال دگرگون کن
سال نو  بر شما بزرگواران مبارک باد

 

یا صاحب الزمان! داستان یوسف را گفتن و شنیدن به بهانه‎ی توست .

شرمنده‎ایم .

می‎دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .

می‎دانیم کوتاهی‎ها، نادانی‎ها و سستی‎های ما، ستم‎هایی است که در حق تو کرده‎ایم .

ادامه درد و دل با امام زمان(ع)...

صحبت از نشانه های قریب الوقوع بودن ظهور مولا به هیچ عنوان به منظور تعیین وقت آن نیست که همانا امام باقر(ع) فرمود "کذب الوقاتون"(تعیین کنندگان وقت دروغگویند).

هدف از یادآوری این نشانه ها بیدار شدن خیلی از ماهاست

خیلی از ماها انگار فراموش کردیم یه امامی داریم که غایبن،

یادمون رفته بایدمنتظرشون باشیم.

این روزا واسه خیلی از ماها خیلی از مسائل مهمتر از انتظارفرج شده،مثل قیمت نان،پیروزی فلان تیم فوتبال از فلان لیگ،داشتن امضای فلان هنرپیشه و خیلی چیزای دیگه.

ای کاش لااقل به اندازه یکی از چراغ قرمزهایی که پشتشون انتظار سبز شدنشون رو میکشیم منتظر ظهور مولا میشدیم.

این نشانه ها رو یادآوری میکنم برای آدمایی که هدفمند کردن یارانه ها که هنوز اتفاق نیفتاده از هدف خلقت براشون مهمتره!

یادآوری میکنم تا یادمون بیاد که ظهور افسانه نیست و شاید تو عمر خودمون رخ بده.

اگه رخ داد آقا مارو بعنوان یار خودشون میپذیرن یا اینکه اصلا خودمون پیشاپیش میریم تو صف دشمنای آقاییکه(مثلا) سالها منتظرش بودیم؟!

آیا آمادگیشو داریم فرمانبردار مطلق مولاباشیم و رای و نظر ایشون رو به رای و نظر خودمون ترجیح بدیم؟!

اصلا خودمون نه، موبایلامون آمادگی ظهور مولا رو دارن؟ یا هنوز باید خیلی چیزارو ازتوشون پاک کنیم تا بشن موبایل یه آدم منتظر ظهور؟!

وظیفه ی ما تو دوران غیبت مولا خیلی سخته...

باید جوری منتظر آقا باشیم که انگار مطمئنیم همین جمعه، نه اصلا همین امشب، همین امروز یا تو همین لحظه ظهور میکنند (همانطور که تو دعای فرج، "فرجاً عاجلاً قریباً کلمح البصر" رو از خدا میخوایم) و از طرفی نباید اونقدر نا امید باشیم که اگه خدایی ناخواسته تو روز و ماه و سالی که انتظارش رو داشتیم ظهور رخ نداد دلسرد بشیم و دیگه انتظار نکشیم.

خلاصه ی صحبتهام اینه که یادمون نره امام علی(ع) فرمود: "افضل اعمال امّتی انتظار الفرج"

منبع: کلوب امام علی(ع)


 

  
یااباعبدالله: اینروزا بیشتر از اینکه دلمون با تو باشه ظاهرمون با تویه اقا ! پشت شیشه ماشینمون با رنگ قرمز نوشتیم یا حسین قربون لب تشنه ات برم ! دورو برش هم رنگ قرمز پاشیدیم که دل بیشتر کباب بشه که یعنی اره … اینا خونه ! زنگ موبایلمون از ابوالفضل و چشمای قشنگش میگه ! لباس سیاه پوشیدیم … محاسن رو بلند کردیم … یه عده چفیه انداختن دور گردنشون ؛ یه عده شال سبز انداختن ! بدن ها بوی گلاب میده ! تسبیح به دست گرفتیم ! اقا کیف میکنی از این ظاهر قشنگ و بچه مسلمونیمون ؟ …. صبح تا شب رادیو تلویزیون و پخش ماشینامون همه هی میگن مظلوم حسین  … حسین جان !
میدونی اقا جون…  این کارا شده کار هر ساله ما ! هر سال سینه میزنیم … اشک میریزیم … نوحه میخونیم … داد میزنیم ! هی قربون صدقه ات میریم … هی زار میزنیم …هی غش میکنیم … هی ضعف میکنیم ! هی تو سرمون میزنیم … هی دیوونه میشیم ! هی از علی اکبر میگیم ..از علی اصغر میگیم …از لب تشنه … از تیر حرمله … از قنداق خونی … از سر بریده ! از خیمه های سوخته ! از شام غریبان ! از اه یتیمان ! …از اسیری  اهل بیتت ...از...... بازم بگم اقا ؟
یااباعبدالله: معذرت ! اما راستش دل خیلی از ماها با تو نیست ! خیلی از ماها حسینی نیستیم بیخودی هی میگیم حسین …حسین ! این حسین حسین گفتنمون … این تو سرو سینه زدنمون دوریال هم نمی ارزه ! اقا جون اگه ادم حسینی باشه مگه ریا  و خود نمایی میکنه …؟ مگه گرونفروشی میکنه …؟ مگه حق بچه یتیم رو میخوره ؟ مگه وعده سر خرمن میده  ، دروغ میگه ؟ مگه دنبال ناموس مردم راه میفته ؟ مگه مردم ازاری میکنه ؟ مگه مال بیت المال رو می خوره ؟ مگه به دیگران تهمت می زنه و یا غیبت دیگران را می کنه؟ مگه حق رو ناحق میکنه ؟ مگه دین رو به دنیا میفروشه ؟ مگه ربا خواری میکنه ؟حتما" نمیکنه اقا !

یااباعبدالله:شرمنده خیلی از ماها دلمون رو نتونستیم راست و حسینی کنیم افتادیم به جون ظاهرمون …  دلی که با عشق حسین عجین شده مگه کاری میکنه دشمن شیعه شاد بشه؟ ...قند تو دلش آب بشه؟.....اقا خیلی از ما نتونستیم مسلمون باشیم شدیم مسلمون نما … فقط ظاهرمون قشنگه! کارمون خرابه اقا ! خودمون  هم میدونیمُ ......بسه
 آقا جون..... تو رو به جان مادر پهلو شکسته ات..... کمکمون کن دلامونم ......حسینی بشه


راستش نزدیک به ده روزه که از سرزمین وحی به ایران برگشتم .دیگه مثل سابق آروم و قرار ندارم بخاطر یه اتفاق در صحرای عرفات که واسم رخ داد.قرار نبود این مطلب را اینجا بازگو کنم. آخه معتقدم بعضی اتفاقات بین عاشق و معشوق باید تا آخر عمر بصورت رمز در صندوقچه دل سر بسته بمونه. اما فکرشو که کردم دیدم اگه یه اشاره ای بشه حتما"رو دیگران تاثیر مثبت داره .پس با عرض پوزش از ناقص بودن نتیجه مطلب.

در ادامه سفر نامه سرزمین وحی امروز در مورد یه اتفاق مهمی که یه عمر منتظرش بودم می خواهم با شما حرف بزنم.یه روز قبل از روز عرفه قرار بود حرکت کنیم به سمت صحرای عرفات تا شب دعای شب عرفه را آنجا قرائت کنیم. اما بخاطر بازندگی شدید و سیل آسا مجبور شدیم تا زمان توقف باران یعنی ساعت 1 بامداد روز عرفه در هتل مکه منتظر بمانیم. صندلی اتوبوسهای سر باز که می بایست بوسیله آنها به عرفات بریم از آب باران خیس شده بود .اما عشق عرفات هیچ چیز مانعش نبود.

 

 بخاطر شلوغی و ترافیک سنگین نزدیکیهای ساعت 5 بامداد به صحرای عرفات رسیدیم  کف چادرهاخیس بود هر کسی با نایلونهایی که همراه آورده بود قسمتی را جهت نشستن و استراحت آماده کرد.پس از اقامه نماز صبح هر کسی بخاطر خستگی و بیخوابی ، مشغول استراحت شد.

آنچه واسه من ارزشمنده از اینجا شروع شد.
  یه احساس درونی به من گفت بلند شو و از چادر بیرون برو .منم  با اینکه حالم مناسب نبود بیرون چادر رفتم . روی شنها نشستم و صورتمو  روی زمین  گذاشتم .صورتم از تیزی سنگریزه های شور و نمناک می سوخت اما من اهمیتی نمی دادم. گاهی سمت چپ و گاهی سمت راست صورتم.... تنها خودم بودم و راز ونیاز و ناله همراه با فریاد ...فراز های از دعای ابوحمزه ثمالی  نجوا میکردم .

انا الذی لم استحیک فی الخلاء و لم اراقبک فی الملاء....خدایا..منم بنده ای که نه در تنهایی از تو شرم کردم و نه در آشکار مراقب فرمانت بودم

انا الذی امهلتنی فما ارعویت و سترت علی فما استحییت... خدایا من اون بنده ایم که بهم مهلت دادی توبه کنم . برگردم بسویت حتی گناهانمو پوشاندی ولی  بازم شرم نکردم و...........

 

گاهی هم آقا را صدا می کردم و گله میکردم  که چرا نگاهی به منه دلسوخته اش  نمی کنه...

یه لحظه سنگینی یه دست روی شانه ام احساس کردم و به دنبالش ندای .....بلند شو...اما من بی لیاقت بدون توجه به  صدا در عالم خودم بودم و آه وناله و اشک.... دوباره سنگینی دست بر شانه ام و..............................

 

خدایا شکرت که زمینه دیدارشو فراهم کردی............................

خدایا : این چه حالیه که منو گرفتارش کردی.........................

.........................................................................................................................................................................

پی نوشت..... تعدادی از نظر دهندگان محترم اظهار داشتند که مطلب ناقصه و اخرش متوجه نشدند موضوع جیه..اما من این دوستان را به مطلب قبلی ارجاع می دم .اگه پست قبلی رو یه بار مطالعه کنند بهتر مطلب روشن می شه..


لیت شعری  این استقرت بک النوی..عزیز علی ان اری الخلق و لا تری و لا اسمع لک حسیساو لا  نجوی... فرازی از  دعای  ندبه.....کجایی اقا..ای کاش می دونستم کجا ماوا گرفتی .خیلی بر من سخته این همه حاجی رو  اینجا ببینم ولی شما  رو نبینم .این همه نجوا  و  همهمه و دعای ساکنین مسجدالحرام  را بشنوم ولی حتی یه کلمه از  شما به گوشم نرسه..اما...کجایی اقا

راستش  نمی خواستم این درد ودلمو جز اقا کسی بدونه ولی دیگه تحملم داره تموم میشه مدتهاست به این دلم  وعده دادم انشالله می ریم  مکه اقارو  میبنیم. حدود 6 ماهه از خواب شبانه صرف نظر کردم جمعه ها رو  به عشق دیدارش روزه گرفتم اما الان حدود ده روزه مکه ام اما........کجایی اقا. 

حجت ابن الحسن اقا می شه یه  گوشه چشمی هم به این دلسوخته ات بیندازی..اخه منم دلم دارم ..یه عمر صبحهای  زود دعای عهد خوندم .صبحهای  جمعه دعای  ندبه زمزم کردم.زیارت ال یاسین و.....اما.....کجایی اقا 

مهدی  فاطمه. می گن اگه تو رو به مادرت قسم بدن دستمون رو برنمی گردونی...تو رو به جان مادرمظلومت که در بقیع قبرشو ندیدم ..حتی بسختی تونستم زیارت نامشو  بخونم .بر مظلومیتش اشک بریزم...بخاطر سخت گیری های این وهابیون سنگدل... بیا این روزهای اخری ..شایدم موقع حضور در عرفات و  منا منو روسیاه رو یه  نظر بیندازی.اما.......کجایی اقا

 اقاجون.. رفقا ..هم کاروانیان...خیال میکنن من دیوونه شدم ..تو خودمم ..با  خودم حرف  می  زنم....اخه اونها  نمی دونن درد من چیه. نمی دونن من عاشقتم..یه عمره واسه  حضور در مکه ثانیه شماری کردم .از بس دلم واست تنگ شده اقا.... واسه منه دل شکسته ات دعا کن ..... ای کسانی که این متنو میخونید شاید بخاطر دعای شما... بمن نیم نگاهی بیندازه..اما..........کجایی اقا

کجایییییییییییییییییییییییییی اقا.................. کجاییییییییییییییییییییییی اقا.....................

......................................................................................................

پی  نوشت....نظر دهنده عزیزی اظهار داشتند که نمی بایست اینگونه بعضی چیزهارو بر ملا می کردم . .اما.....شاید بعضی ها دوست دارند راهشو بدوتتد....شاید اقا دلش واسم  بسوزه.....شایدم از بدیه خودم باشه پس واسم  دعا  کنید  تا ادم  بشم ...تا  اقا منو لایق دیدارش بدونه...